احسان محمدی فاضل: دیگر دوبشکم خدا رحمتش را جاری می کند یا در بسته ای در این جهان گذاشته که برداریم حال بعضی دسترسی بهتری دارند یا توانایی بیشتری از آن برداشت می کنند و برای خود و مردم بهینه استفاده می کنند و برخی نه بر خود می خواهد نه دیگری.
حالِ این روزهای ایران اینگونه است، دیگر غیرمستقیم نه بلکه در چشمان زل میزنند و می گویند اگر می خواهید بهتر زندگی کنیدبروید همانجاهایی که بهتر زندگی می کنند. غبطه می خورم به مردمی که حکمرانانشان حتی برای تظاهر، مهاجرین را، مردم خود می خوانند و با آنان همدردی می کنند. مگر عوام از حکومتشان چه می خواهند جز
کمی رفاه عمومی.
مطمئنا حمکرانان آنها هم به از اینان نیستند و بهتر از عوام زندگی می کنند، اختلاس می کنند، حق و ناحق می کنند، بگیر و ببند دارند، مزدور به قلمرو دیگری می فرستند، آنها هم سردارانی دارند. اما این را می فهمند که مگر مردم چقدر عمر می کنند و آرامش و کمی رفاه و جام زهر تداوم حکومتشان را بیشتر می کند.
انگار فروغ هم هم حال ما بوده. پیش رویم چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر، آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام منزلگه اندوه و درد و بد گمانی،
کاش چون پاییز بودم
احسان محمدی فاضل :در بحث های هیجانی چند روز قبل عزیزی گفت هیچ صلح و رفاهی در سایه حقارت پاینده و مانا نیست.برای صلح باید هزینه داد. با همان هیجان جواب دادم هزینه یکطرفه کم از حقارت نیست، تف سربالاست، این هزینه نیست که ما بدهیم و آقایان حالش را ببرند. ناخودگاه یاد این صدا افتادم: علامتی که هم اکنون می شنوید، اعلام خطر یا وضعیت قرمز است، و معنی و مفهوم آن این است که حمله هوایی انجام خواهد شد. محل کار خود را ترک و به پناهگاه بروید. سه دقیقه آژیر ممتد. این تصویربه همراه پیام و آژیر که ناگهان از تلویزیون لامپی پخش میشد برای ما پایتخت نشینها ترس بود و مردم مرزی وحشت و شاید برای رزمنده ها تلفیق هر دو اما هیچگاه برای متولدین بعد از مرداد سال 1367 معنا و مفهومی عمیقی ندارد.
اوج شنیدن هر روزه این این آژیر در زمستان 66 تا بهار67 بود و مفهوم آن دیگر دیوار صوتی یا راکت نبود بلکه تعداد 190 موشک عراقی از نوع اسکاد-بی(با نام الحسین) با وزن تقریبی 4 تا 6 هزار کیلو گرم و ظریب خطای یک کیلومتربود و سهم تهران 139 موشک و الباقی به شهرهای دیگر اصابت کرد و تلفاتی حدود 2هزار ایرانی را به دنبال داشت.
فارغ از600 میلیارد دلار هزینه مالی با دلار 7 تا تک تومانی، 800 هزار شهید، 500 هزار جانباز، 40هزار اسیر، 16هزار کشته غیر نظامی و افرادی بی فرزند، بی پدر و بدون خانواده هم بوده.
ای کسانی که سینه چاک جنگ و شهادتید اگر برای شما اینها فقط عدد است بدانید که برای ما الاحساس و المشاهده هم بوده.
تاریخ نشان داده مردمی در ت نظامدارانشان دیده نشدند و نگاه ابزاری بهشان شده ودائم درحال انتخاب بد و بدترند، بدون تدبیر و امید ناگهان قایق سوراخ کرده اند و دیگر برای هیچ حاج قاسمی، تره هم خورد نکرده اند. به نظر می رسد دوباره تاریخ در ایران درحال تکرار شدن است، شاید این بار قرار است ابتدا با جنگ اقتصادی به روش بن ماری استخوان هایمان را نرم کنند.
دروغ بگویید و قتل عام کنید، خداوند خودی ها را تشخیص میدهد نهایتش چند قطره زهر است که یکی می نوشد.
احسان محمدی فاضل: با صاحبان استارتاپ هایی که مواجه می شوم که شکست خورده اند اما ادعا می کنند توانایی، مهارت، امکانات ما از خیلی ها بهتر است پس چرا شکست خوردیم؟ و این واقیت را در زندگی روزمه هم می بینم که افراد کم استعدادتر از ما موفق تر هستند. همه ما باید باور کنیم گاهی نیاز است که بشکل راهبردی عقب نشینی کنیم اما برخی با لجبازی خاصی، رنج و مشقت ادامه راه را به توقف کسب و کار ترجیح می دهند. کمال طلب های افراطی به دنبال نتیجه حداکثری هستند و این صفت آنها را به سمت تله های متعددی می کشاند. اینان با اینکه به مسیر بینهایت اعتقاد دارند اما نمی خواهند مشکلات و توانایی های خود را در مواجه با آن بپذیرند و اینجاست که کلید شکست زده می شود.
در هر فرهنگ و محیطی که زندگی می کنیم باید بپذیریم که راز موفقیت در همین پستی و بلندی ها است و کسانی که آمادگی رویارویی با این چالش ها دارند باید زمان و انرژی مدیریت شده و یادگیری مهارت فردی و سازمانی را در اولویت کار خود قرار دهند.
به تفکر افرادی که بر این باورند که "پاداش هنگفت نصیب برندها می شود چون بازار عاشق برندهاست و برای برنده شدن باید کار حداکثری کرد" احترام می گذارم اما نسل جدید تمایل دارند کارهای خود را به گونهای سادهتر انجام دهند به طور مثال علاقمند به استفاده کلمات تکراری در متون هستند، در سخنرانی کلمات کمتری را بیشتر تکرار کنند. 70 سال پیش، جورج کینگزلی زیف، استاد زبانشناسی دانشگاه هاروارد با اصل کمترین کوشش، بیان کرد که در شرایطی که میتوان برای بیان یک مفهوم از یک واژه استفاده کرد، به کارگیری واژگان متعدد برای بیان آن مفهوم در یک مقاله بیمعنی است. هرچند یکسال پس از ثبت قانون زیف در سن 48 سالگی احتمالا دق کرد و مُرد اما بزرگوار همیشه موفقیت را بین مسیر طولانی دشواری و رسیدن به تعالی می دانست.
به نظر میرسد با سرعت لحظه ای تکنولوژی و تولید و انتقال دیتا که امروزه صورت می گیرد زیف از آن دنیا با نگاه عاقل اندر سفیه به ما لبخند می زند.
احسان محمدی فاضل: دیشب که پیاده میرفتم سمت خونه پسرک دستفروشی صدایم کرد و گفت آقا بیا برای ولنتاینت کادو بخر. به سمتش رفتم، با خنده بهش گفتم به ولنتاینم چی بدم که خوشحال بشه ؟ با دقت به اجناس نگاه کرد شکلاتی رو انتخاب کرد، انگار که خودش دلش می خواست آن را به ولنتاینش بدهد. ازش خریدم بازش کردم لب جوی که بوی لجنش آدم را خفه می کرد نشستم. بسته شکلات را که باز می کردم صدای نفس عمیقش که از فاصله بو می کشید شنیدم انگار با تمام وجود بوی آن شکلات را میخواست به مشامش برساند.
بهم نگاه کرد و گفت نمی خوای بدی به عشقت؟
گفتم میخوام ببینم چه مزه ای هستش اگه خوب بود یکی دیگه ازت بخرم ببرم براش ولی به شرطی که خودت هم بیای بخوری که خواستی به مشتری دیگه بفروشی ببینی چه مزه ای داره؟
نصفش کردم یه تیکه بهش دادم، چشمانش عجیب خسته و معصوم بود، دستانش از سرما کبود، سوز سرما گونه هایش را به شکل اگزما درآورده بود. میشد از روش یه رمان ترسناک نوشت اصن خودش فهرست شیندلری بود باسه خودش. وقتی به فرزند خودم فکر می کردم سینه ام از فشار می خواست کنده بشه. توان جایگزینی اونو با خانواده خودم نداشتم. شبها کجا می خوابه ؟ کی بیدار میشه ؟ کی بهش محبت می کنه ؟ اصن مفهومشو می فهمه ؟.
احسان محمدی فاضل: در این مصاحبه درباره ی روند های کاری و آینده کسب و کارها صحبت کردیم. دانشکده کسب وکار هاس واقع در مرکز نوآوری جهانی، با هدف بررسی نیاز به آموزش به وسیله تفکر جدیدی برای اقتصاد جدید ایجاد شده است. فرهنگ والای این موسسه ، سطح تخصص و دانش دانشکده و درک مناسب اهداف مشتریان به برنامه های این دانشکده اجازه داده تا به ایجاد و شکل گیری کسب وکارها کمک کنند و به شرکت ها برای رشد کمک نمایند.برای آشنایی بیشتر با چگونگی مشتری مداری و رفع نیازهای مشتریان این دانشکده با مدیر آن پروفسور لورا تایسون به گفتگو نشستیم.
از سال۱۹۹۰، صنعت برند های لوکس دنیا با توجه به تلاش های استراتژیک و افزایش تقاضا از بازارهای در حال رشد مخصوصا در چین رشد چشمگیری داشته اند. اما کاهش مصرف کالای چینی، باعث ریسک مخربی در ارزش برندهای لوکس در بازارهای جهانی آنان را در یک چهارراه پرمخاطره قرار داده است.
احسان محمدی فاضل: فیلم کنستانتین به نوعی قصه روزمره گی های ما هستش بدون اینکه بهش توجه کنیم. هر لحظه ابیلیسک ها به دور ما در حال ورجه ورجه اند و رقصان از رفتارهای ما قهقه می زنند و کیفورند.
در بخشی از فیلم آنجلا دادسون در نقش افسر پلیس به کنستانتین میگه: من به شیطان اعتقاد ندارم.
کنستانتین با آرامش همیشگی در جوابش میگه: باید داشته باشی چون اون به تو اعتقاد داره.
در استخر روزگاری که درش دست و پا می زنیم، چیزهایی می شنویم و می بینیم که از اعتقاد شیطان به ما در برابر اعتقاد ما به خدا حسودیم میشه. او مصداق تمام عیار بندگی و عهد و پیمان است. شیطان به عهدی که با خدای خود بسته وفادار مانده حتی به ثمن آتش و درد اما برخی از ما آدمیان به پاداش بهشت و بخشش هم عهدشکنی میکنیم.
شیطانک ها اگر کاری انجام می دهند تمیز و کامل به سرانجام می رسانند. چنان ما را فریب می دهند که ما آن کار را مباح و به نفع خود و دیگران برداشت می کنیم. آنها با هم متحد هستند، به فرمان ها دقیق عمل می کنند، حداکثر تلاش خود را برای رسیدن به هدف انجام می دهند، ابلیس را باور دارند، عملگرا هستند، م می کنند و دشمن خود را چنان به تباهی هدایت می کنند که مسیری دیگری در ذهنش نباشد. نمی دانم چه وعده ای به آنها داده اند که اینگونه مصمم تر از ما مشغولند.
در عجبم که خدا با معجره و کلام پیامبران همین وعده ها را هم به ما داده است اما همچنان دل در ره دیگری می سپاریم به قول خیام نیشابوری که سوزاندن، مثله کردن و پوست کندن دوره سلجوقیان تجربه کرد، در دوره جنگ های صلیبی بود ولی شاید ندید اما سرود:
می نوش ندانی ز کجا آمده ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
"می" روزگار را می بینیم و می نوشیم به واجبات و فرعیات موقتی دل می سپاریم ایم اما دوباره فراموش می کنیم این پایان راه نیست و ایستگاه دیگری در راه است.
احسان محمدی فاضل: از صبح خروس خون که نوای خروس جاشو با صدای آلارم موبایل عوض کرده تا وقتی که سِت می کنم رو فلایت که حجم رو تشک ول بدم، با موجودات زیادی هم پیام و هم کلام می شم.
از شاخ های این حوزه که عمد یا غیرعمد، علاقه خاصی به فرو بردن طول رفتاریشون به عمق روانم رو دارن بیشعورا هستن. وقتی دارن بیشعوری می کنن، شخصا می دونم نه فَرَحی و نه فَرُخی در استخر منتظرم نیست و مجبورم موقتا با همان بیشعور لذت ببرم.
این خوبان رو نه می تونی، بپذیری که و رهایشان کنی نه نمیتونی بپذیری که تغییرشان بدی و نه میتونی تغییرشان بدی که رهایشان کنی از هر زاویه نگاه کنی خطای دید دارن لامصبا.
به هر شکل تنها درخواستی که دارم ازشون اینه که: بیشعور گرامی، می دانم که گاهی درمان میتواند از خود مرض بدتر باشد، لذا مراقب قطر رفتاریت باش چون می فهمم که داری، پشت یا جلو با من #بیشعوری می کنی. فقط آگاه باش که در همان لحظات از خود بی خود شده لذت با توام.
هرچی این جمله رو بیشتر میخونم حالم بهتره میشه شاید هم سِر میشم از اینکه فکر می کنم بزرگترین اشتباه زندگی اینه اگر به بقیه کاری نداشته باشیم، بقیه هم به ما کاری نخواهند داشت اما دقیقا هدفشون ما هستیم.
خوندن کتاب بیشعوری جسارت می خواد چون یهو خودمون رو از اون زاویه میببینم که چطور داریم از سبد مزایاش بهرمند میشیم لذا گاهی سوال به ذهنم میرسه که بیشعوری بهتره یا بذاری باهات بیشعوری کنن؟!
چگونه درآمد ارزی داشته باشیم ؟
کسانی که بهدنبال انجام فعالیتهای راه دور هستند باید به ظرفیتهای بازاری که هر کدام از فعالیتها دارد داشته باشند. در اینجا نمیخواهم ریز جزییات یک طرح کسب و کار (بیزینس پلن) را بگویم، اما به عنوان مثال طراحی کردن یک بازی یارانهای با چیزی حدود مثلا ۴۰ تا ۵۰ میلیون کاربر در سطح دنیا در قالب یک کنسرسیوم چندکشوری را درنظر بگیرید.
تعدادی از جوانان ایرانی می توانند یک بازیای را طراحی کنند که جنبهی فکری و استراتژیک دارد و اگر این بازی بتواند حدود ۴۰ تا ۵۰ هزار نفر را در سال اول جذب کند که در مارکت بازی های رایانه ای اصلا هدف دور از دسترسی نیست، و هرکدام از این افراد چیزی در حدود نزدیک به یک یورو در سال را هزینه کنند، در واقع در سال اول یک بیزینس حدود ۵۰ هزار یورو درآمد کسب شده است. این درآمد برای یک شرکت تازه تاسیس در اروپا یا کانادا و یا حتی در خیلی جذاب نیست چون نمی تواند نیازهای نیروی انسانی را تامین کند و هزینه های اولیه را هم پوشش دهد.
احسان محمدی فاضل : برابری مفهومی نسبی از توانایی افراد در استفاده از موقعیت ها است و عدم استفاده از آن حس نفرت را بیدار می کند. همه ما حس #نفرت را به گونه ای تجربه کرده ایم. به وجود آمدن حس تنفر در شخص غالبا از هیجانی شدن شکل می گیرد و در اثر ایجاد استرس بسیار شدید پیش می آید که فرد توانایی پیدا کردن راه حل، رهایی و یا مقابله با آن را ندارد.
روانشناسها حس تنفر در انسانهایی که به لحاظ شخصیتی منفعل، ترسو و درونگرا هستند تعریف می کنند. در برخی اختلالات روانی مانند جنون جوانی، فرد دچار سوءظن نسبت به اطرافیانش میشود که می تواند نفرت و صدمه زدن به آنها را در پی داشته باشد.
در اکثر افراد حس نفرت عدم توازن قدرت در افراد است. یعنی از شما بدشان می آید به دلیل اینکه در اعماق وجودشان می خواهند مثل شما باشند اما نمی توانند. در حالت اولین رفتاری که بروز می دهد غالبا پرخاشگری، توهین و برچسب زدن است تا طرف مقابل در ذهنش کوچک جلوه کند و خودش تواناتر و با ژن خوب به نظر آید.
زمانی تنفر به اوج میرسد که طرف مقابل به برچسب هایی که به او می خود نمی چسبد و توانایی کنترلش بیشتر است. چیزهایی که افراد دوست دارند بشنوند با چیزهایی که دوست دارند باور کنند فرق دارد. تنفر در این جمله زیبا می توان به خوبی درک کرد: "شیر شکار می کند و شغال بیشترین سود را می برد!". پاسخ به اینکه ایراد از شیر است یا شغال؟ و چقدر باید #شیر یا #شغال بود؟ را به خودتان واگذار می کنم.
احسان محمدی فاضل: : در رتبه بندی جهانی کشورها، دو عامل اهمیت دارند: نیروی انسانی و پول. شاید بهتر است تخصصی بگوییم؛ جمعیت و تولید. تا قرن نوزدهم،این دو عامل به همراه هم رشد میکردند. کشوری که بیشترین جمعیت را داشت، کنترل اقتصاد را نیز در دست داشت. آمریکا به یکباره این تعادل را به هم زد و قدرتمندترین اقتصاد در سال 1890 شد در حالی که یک پنجم جمعیت چین را داشت. اما این تعادل قدیمی کم کم خود را بازیابی نموده و باید پرسید : آیا چین اولین اقتصاد دنیا خواهد بود؟
جواب این سوال را "سیمون کاکس" در مجله مشهور "اومیست" این ماه مورد بررسی قرار داده که در متن زیر خواهیم خواند:
بر اساس برخی مقیاس ها، چین هم اکنون نیز اقتصاد اول دنیاست. بر اساس اطلاعات موجود، تولید ناخالص داخلی چین در سال 2014 از آمریکا فراتر رفت و تا سال 2018 نیز حدود یک چهارم از آن بیشتر خواهد بود. این محاسبات ، برآوردهای مالی را به دلار تبدیل خواهد کرد تا دو عدد تولید ناخالص با هم قابل قیاس شوند. چین دوبرابر آمریکا دی اکسید کربن تولید میکند و 50 درصد بیشتر الکتریسیته تولید می کند. حتی اگر چین فاسدترین اقتصاد دنیا باشد، باز هم فاصله زیاد است. اما در بازارهای جهانی ، یوآن پول ملی چین باید با نرخ دلار تبدیل شود که نسبتی حدود 6.6 با دلار دارد که خود عدد بزرگی است.
پس چه زمانی اقتصاد چین از امریکا پیشی خواهد گرفت؟! حدود 6 سال قبل باور رسیدن چین به آمریکا ممکن بود. قبل از آن، تولید ناخالص داخلی چین به سرعت افزایش مییافت. نرخ آن از نرخ دلار بیشتر می شد و نرخ های پایین آن به سرعت نرخهای آمریکایی را کنار میزد. نرخ تولید ناخالص داخلی چین بر حسب دلار تنها در سال 2011 حدود 24 درصد افزایش یافت.
در پایان سال 2011، مجله اومیست، نموداری ارائه کرد که پیش بینی بحران اقتصادی آمریکا را ترسیم کرده بود.در این نمودار پیش فرض هایی برای رشد، تورم و نرخ انتقال انجام شده بود. هیچ کس باور نمیکرد اقتصاد چین بر حسب دلار بتواند 24 درصد رشد داشته باشد. اما به نظر میرسید یوآن بتواند تا پایان سال 3 درصد رشد کند.که یعنی قیمت ها در چین از چیزی در حدود 10 سال گذشته نیز بیشتر شود و رشد GDP نیز از صفر به 7.75 درصد برسد. پیش بینی های آن نمودار نشان میداد تاسال 2018 چین بتواند به امریکا برسد.
آن پیشبینی، درست از آب درنیامد. اگرچه چین رشدی در حدود 7 درصد تا 2011 داشت، یوآن امروزه در برابر دلار بسیار ضعیف است.بنابراین دلار چین هنوز به آمریکا نرسیده است.
به علت تاخیر در روند صعود اقتصادی چین، بازی اقتصادی بین المللی پیچیدگی خاصی به خود گرفته است. تولید ناخالص داخلی چین در نهایت به آمریکا خواهد رسید، اما آیا این کار قبل از رسیدن جمعیت هند به چین انجام خواهد شد؟ شاید چین پس از از دست دادن رتبه جمعیتی خود، تاج و تخت اقتصادی را به دست آورد. برخی تصور می کنند که این اتفاق افتاده است . برخی دیگر با توجه به روش کنترل جمعیتی چین، روند افزایش جمعیت به کندی صورت گیرد.
حتی بر اساس ارقام رسمی ، جمعیت هند به چین بسیار نزدیک است. سازمان ملل بر این باور است که جمعیت چین تا سال 2024 از چین بیشتر خواهد شد. که به چین تنها 6 سال فرصت میدهد تا بتواند در هر دو زمینه جمعیتی و اقتصادی رتبه نخست جهان باشد.
برای نزدیک شدن به آمریکا در زمان مناسب، تولید ناخالص داخلی دلاری چین باید حدود 12 درصد، افزایش بیاید این بدین معنا است که 6 درصد رشد پیدا کند و در زمینه یوآن نیز حدود 5.96 درصد رشد نیاز است و 3 درصد تورم نیز ایجاد خواهد شد. شواهد موجود اقتصادی دنیا، این اتفاق را غیر ممکن نخواهد ساخت.
احسان محمدی فاضل: اگرچه مسائل مالی نباید اولین اولویت زندگی ما باشند، من معتقدم پول نقش بزرگی دارد و ما باید آن را به این صورت در نظر بگیریم. به این چند مثل دقت کنید: پول همه چیز نیست اما با اکسیژن در یک جا قرار دارد(زیگ زگلر)، پول چرک کف دست است(ضرب المثل ایرانی)، پول در جیب تو هستش، احترامت برای دیگران است(ضرب المثل ملل).
پول ابزاری است که با توجه نحوه استفاده، می تواند برای ما شادی و یا نابودی به ارمغان بیاورد. پول بود که و امکان سرمایهگذاری به وجود آمد، کسب وکارهای خطرپذیر ایجاد شده، کارآفرینی هایی شکل گرفته. در عین حال، دوستی هایی که تمام شده و زندگیهایی نیز خراب شدهاند. بنابراین باید بر قوانینی درباره مسائل مالی تمرکز کنیم. به این صورت پول به عنوان ابزاری برای بهبود زندگی ما و دیگران به نظر میآید.
مدل کسب پول، ذخیره و خرج آن، به همراه یکدیگر میتوانند تعادل ایجاد کنند. اما باید به خاطر بسپاریم که پول، گرچه مدعی است تمام مشکلات شما را حل خواهد کرد، اینطور نیست.
در مجله کارآفرین چاپ ایالات متحده مطلبی منتشر کرده که، پول از آن ما نیست و روبه رو شدن با چالش بدهی است که در زیر خواهیم خواند.
آمریکاییها، درکنار سایر مردم جهان، بیشترین بدهی را دارند. این ضربالمثل قدیمی را به یاد داشته باشید که " قرضکننده، خدمتکار قرضدهنده است"!
وقتی بدهی داریم، به شخصی مدیونیم، و به همین خاطر وی کنترل بالایی بر ما خواهد داشت. این راه آزادی مالی نیست!برای داشتن آزادی مالی، 5 اصل را به یاد داشته باشید.
ذهنیت صحیح از پول و بدهی
وقتی بدهی داریم، تنها ذهنیت مخالفت اولیه است. بدهکاری، دشمن زندگی مالی همه است. اول شروع میکنیم که کمی بدهی ایرادی ندارد، ولی بعد میبینیم به همه بدهکاریم و مبلغ زیادی به اشخاص مختلف بدهی داریم. به همین شکل، وقتی پول را ذخیره میکنیم، از آنچه هست بیشتریش میپنداریم. ذهنیت درست این است که باید از بدهی خلاص شویم اما در بسیاری از مواقع، ما حاصل محیط و یا شرایط خاص خود هستیم . آیا تا کنون درباره ذهنیت خود نسبت به بدهی فکر کردهاید؟
نقشه راه برای آینده مالی
بعضی از افراد، حتی نمیدانند چهقدر بدهکارند. بعضی نمیدانند چقدر تراز مالی دارند. شما نمیتوانید بدون توجه به شرایط فعلی خود برای آینده برنامهریزی کنید. درست همانطور که برای رسیدن به مکانی، ابتدا باید آدرس آن را دقیق بدانید. اگر برای ذخیره مقدار مشخص پول در ماه برنامهریزی کنید میتوانید درک بهتری از شرایط خود داشته باشید. در اطلاع از شرایط مالی فعلی برای شما قدرت تلقی میشود، اینگونه است که میتوانید برای آینده مالی خود نقشه بریزید.
برای مدیریت بدهی کمک بگیرید.
وقتی بیمار میشوید، به دکتر میروید.وقتی میخواهید در ورزشی بهتر شوید، مربی میگیرید. وقتی بدهکار میشوید نیز باید به دنبال کمک باشید! شاید برای پرداخت بدهی تنها به یک دوست نیاز داشته باشید. اجازه ندهید غرورتان مانع از درخواست کمک شود. اگر بدهکارید و به کمک نیاز دارید، کمک بگیرید. آینده شما به مدیریت بدهیتان بستگی دارد.
یاد بگیرید هنگام خرید خود را کنترل کنید
یک دقیقه به مفهوم بدهی فکر کنید.مخصوصا به حالتی که برای خرید چیزی زیربار قرض میروید، شاید اینطور فکر نکنید، اما در این شرایط باید بگویید:" من پول کافی برای این ندارم، بیشتر از 10 یا 20 درصد اعتبار را نمیتوانم برایش خرج کنم، اما میخواهم با نرخ سالانه 20% از پولم هزینه کنم. این مسئله به قابلیت کنترل شما بستگی دارد. آیا میتوانید فکر خود را کنترل کنید؟ یا به صورت واضحتر، آیا آن را کنترل میکنید؟ آیا مسئول عمل خود هستید؟ آیا ارزش دارد که خود را بدهکار برای خرید کنید؟
برنامه درست کنید.
برای رهایی از بدهی، به برنامه نیاز دارید. چنین برنامهای باید ساده، موثر، قابل اجرا و مناسب برای زندگی شما باشد. مدلهایی برای اینکار وجود دارد، اما هرکس درآمد و هزینهی مختص خود را دارد.
نکته کلیدی داشتن برنامه است. همان زمان که برنامهای مناسب خود پیدا کنید،میتوانید از آن استفاده نمایید. برنامه شما باید شامل استراتژی جزئی برای هزینه، درآمد، ذخیره، سرمایه گذاری و. باشد.
چند مورد مهم دیگر برای رهایی از بدهی:
همه چیزهایی که خرج میکنید را بنویسید. تقویم، دفترچه، نوتپد و یا هرچیزی که خودتان با آن راحتی را انتخاب کنید، اما هزینههایتان را یادداشت نمایید. این خیلی مهم است، چرا که شما را نسبت به هزینهتان آگاه میکند و سپس میتوانید گزیدهتر خرج کنید.
پول اضافی که میتوانید به بدهیتان بیفزایید را در هر ماه تعیین کنید و آن را به همه بدهیتان اعمال نمایید.
آینده مالی شما میتواند شگفتانگیز باشد. میتواند همانی باشد که شما میخواهید. استقلال مالی چیزی است که میتوانید آن را به ارث بگذارید، اما اینکار شامل تصمیمات سختی در مورد این است که چه چیزی از زندگی میخواهید. یکی از اصلیترین چالشهایی که باید با آن کنار بیایید، بدهکاری است. اگر بدهی ندارید، خارقالعاده است!، اگر دارید، زندگی شما تمام نشده، میتوانید هرچه میخواهید داشته باشید، اما فقط در صورتی که تعهد بدهید اولویتهایتان را تغییر دهید.
هفته نامه امید جوان - پنجم اسفند ماه 1396
احسان محمدی فاضل : امروز قبرهایی رو دیدم که روز و ماه و سال تولدم به تاریخ 2500 ساله روی آنها حک شده بود. برق از مردمک چشمم پرید، روزی که مادرم از درد انتظار آمد من به خود خنج میزد و پدرم نگران از حال هردومان لرزش پا گرفته بود، عده ای در چند فرسخی مویه کنان بر شانه های او تلقین می خواندند. آن روز برای من و او شروع یک راه بود.چه زود دیر می شود، کاش اولش بود.نمیدانم برای من یا برای او.اما اول او از آنچه که در آینه می بینم بر من نزدیکتر است. حال و هویم ماه و پلنگ است. قهوه تلخ طلب دارد و بوی جنگل و چوب
احسان محمدی فاضل : همیشه فرودگاه رو دوست داشتم نه بخاطر قهوه اش. شغلم انتظاره مسافره. #فرودگاه دروازه یه دنیای دیگس.آفرینش با همه المان ها و احساسات رو میشه دید حس کرد.
شادی نفرت، دلتنگی، عشق، شهوت، خستگی، انرژی ، فرار و قرار ، آرامش، استرس، ترس، زنده و مرده . همه درکنار هم جمع اند و بدون اینکه بهم توجه کنند.
جوانی با خوشحالی و امید داره میره، مادرش نگران و دلتنگ بهش نگاه میکنه.
تورلیدری که نگرانه، مسافرش مسیر اشتباه نره .
مهماندارایی که از خلبان ها بیشتر قیافه میگیرن .
مسافری خسته از راه میرسه، همسرش با عشق در سالن منتظرشه.
زندانی که با دستبند به کشور منتقل شده،
سربازی که داره میره.
جسدی که در انتظار ترخیصه.
خلافکاری که ترس در حال فراره
صدای قشنگ متصدی اطلاعات پرواز که اصن نمیشه فهمید چی میگه(پروازززز شمارررره تناتنتانتلللفغیغهمهمین نشست)
پلیس اداره مهاجرتی که نقش نگهبان بهشت و جهنم رو داره .
پلیسی که حواسش به همه جا هست .
تمامشون در یک فضای کوچیک زیر یک سقف کنار همدیگه در حال جنب و جوشند. اما، تصور اینکه در همون نقطه جغرافیایی که ایستادیم و بوی قهوه گرون و سوخته رو که چند برابر قیمت خریدی حس میکنی تا 50 هزار پایی بالاسرت آدم هایی معلق هستند
بله! لعنتی قهوه های فرودگاه اکثر اوقات سوخته اس و طعم کاغذ لیوان رو میده.
.
احسان محمدی فاضل : تو سرمای هوا همیشه قهوه خوب تلخ از مبدا تا مقصد آدمو جلا میده اما گاهی این حس مدت زمان کوتاهی دوام میاره و به طعم بد تلخ مبدل میشه وقتی با کوله بران شهری که سنشون به سختی به دو رقم میرسه رو به رو میشی که تا کمر در سطل زباله خم شده و نمی دونم دنبال کدوم بخش از طلای کثیف میگرده که من با لباس مرتب و تمیز اونو انداختم داخل سطل. نمی تونم تشخیص بدم که دست و صورتش از سرما سیاه شده یا از کثیفی. سرش رو از سطل میاره بیرون و به گونی که چند برابر وزنشه نگاه میکنه که #سگ ولگردی داره بهش ور میره . تیر خلاص وقتی تو چشم و ذهنم خورد که خندید و نمیدونم از سطل چی درآود و براندازش کرد و یه گاز زد و بقیشو آورد جلوی دهن سگ ولگرد. #پایتخت حکومت #اسلامی ام آرزوسترفیق کاش فوت و فن نگاه را بهم یاد نمیدادی. کاش مرا در انزوای مجازی ام با نگاه به قهوه ها رها میکردی .خودت چه میکشی
احسان محمدی فاضل : پنجشبه صبح هوا ناجوانمردانه سرد بود، دستام هنوز به سرما عادت نکرده بود و داشت از سردی قانقاریا میگرفت و در هفت تیر منتظر تاکسی بودم که یه تاکسی زرد قناری اومد با هیجان گفتم بلوار کشاورز؟ چش و چاری اومد که انگار گفتم سانفرانسیسکو
چند قدم جلوتر یه خانوم ایستاده بود که معلوم بود بعد از مستحبات شب عملیات زیرسازیه میک آپ شروع کرده بود با لحن دوبلورهای حرفه ای صدا و سیمای ج اا گفت بلوار کشاورز؟
راننده چنان زد رو ترمز نگران شدم کمربند ایمنی نبسته باشه و از شیشه اتومبیل پرت شه کف میدون ولی با صدای رسایی گفت بفر مااااا آبجیییی چند روزه دارم فکر میکنم چه خوبه آدم آبجیشو یهو ببینه و از سرما خوردگی نجاتش بده و دوم اینکه مگه از میدون هفت تیر تا بلوار کشاورز چندتا بلوار کشاورز داریم؟ #نه_به_خشونت_علیه_مردان
احسان محمدی فاضل: واژه ها میتواند# خطرناکتر از هر سلاح جنگی باشد. گلنگدن آن مغز به اصطلاح خلاق، فشنگش آوا و ماشه آن زبان است. هدف دیگر سیبلِ مقابل نیست، ذهن های مقابل است.
واژه ها صدای چکاچک ندارند بلکه بی صدا رها میشوند و هیچگاه خطا نمیرود . هدف را از پای در نمیآوردند بلکه هوشیار و آماده عکس العمل ش میکند.
فاجعه زمانی پدیدار میشود که این گلوله ها به فرهنگ، دین، اعتقادات و باورهای جامعه برخود کند و حاج قاسم هایی از جنس خود واژه ها برای مهار آن نیاز دارد.
داعشی ها می آیند و میروند قصه های واقعی چه بیرحمانه و بی وفا یادمان میرود.
یادمان میرود، سربریدن کودکان یا پوست کندن زنده زنده مردان در مقابل خانواده های خود، به اسارت گرفتن دختران و زن های بی گناه و به آنان، سوزاندن زنده زنده افراد و ذبح دسته جمعی صدها جوان. شاید فقط در میان واژه ها دوباره جستجوی شوند.
خش خش قلم های واژه نگار سر به دارانی را به زیر لحد کشانیده که از خاک روی آن هیچ گندمی نخواهد رویید.
بفهمیم و بفهمانیم که امنیت اتفاقی نیست حتی اگر آن قلم ظریفی باشد که واژه های فرجام ما را بر برجام ما می نویسد.
احسان محمدی فاضل: دیگر دوبشکم خدا رحمتش را جاری می کند یا در بسته ای در این جهان گذاشته که برداریم حال بعضی دسترسی بهتری دارند یا توانایی بیشتری از آن برداشت می کنند و برای خود و مردم بهینه استفاده می کنند و برخی نه بر خود می خواهد نه دیگری.
حالِ این روزهای ایران اینگونه است، دیگر غیرمستقیم نه بلکه در چشمان زل میزنند و می گویند اگر می خواهید بهتر زندگی کنیدبروید همانجاهایی که بهتر زندگی می کنند. غبطه می خورم به مردمی که حکمرانانشان حتی برای تظاهر، مهاجرین را، مردم خود می خوانند و با آنان همدردی می کنند. مگر عوام از حکومتشان چه می خواهند جز
کمی رفاه عمومی.
مطمئنا حمکرانان آنها هم به از اینان نیستند و بهتر از عوام زندگی می کنند، اختلاس می کنند، حق و ناحق می کنند، بگیر و ببند دارند، مزدور به قلمرو دیگری می فرستند، آنها هم سردارانی دارند. اما این را می فهمند که مگر مردم چقدر عمر می کنند و آرامش و کمی رفاه و جام زهر تداوم حکومتشان را بیشتر می کند.
انگار فروغ هم هم حال ما بوده. پیش رویم چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر، آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام منزلگه اندوه و درد و بد گمانی،
کاش چون پاییز بودم
درباره این سایت