احسان محمدی فاضل



احسان محمدی فاضل: دیگر دوبشکم خدا رحمتش را جاری می کند یا در بسته ای در این جهان گذاشته که برداریم حال بعضی دسترسی بهتری دارند یا توانایی بیشتری از آن برداشت می کنند و برای خود و مردم بهینه استفاده می کنند و برخی نه بر خود می خواهد نه دیگری.

حالِ این روزهای ایران اینگونه است، دیگر غیرمستقیم نه بلکه در چشمان زل میزنند و می گویند اگر می خواهید بهتر زندگی کنیدبروید همانجاهایی که بهتر زندگی می کنند. غبطه می خورم به مردمی که حکمرانانشان حتی برای تظاهر، مهاجرین را، مردم خود می خوانند و با آنان همدردی می کنند. مگر عوام از حکومتشان چه می خواهند جز
کمی رفاه عمومی.


مطمئنا حمکرانان آنها هم به از اینان نیستند و بهتر از عوام زندگی می کنند، اختلاس می کنند، حق و ناحق می کنند، بگیر و ببند دارند، مزدور به قلمرو دیگری می فرستند، آنها هم سردارانی دارند. اما این را می فهمند که مگر مردم چقدر عمر می کنند و آرامش و کمی رفاه و جام زهر تداوم حکومتشان را بیشتر می کند.

انگار فروغ هم هم حال ما بوده. پیش رویم چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر، آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام منزلگه اندوه و درد و بد گمانی،
کاش چون پاییز بودم


احسان محمدی فاضل :در بحث های هیجانی چند روز قبل عزیزی گفت هیچ صلح و رفاهی در سایه حقارت پاینده و مانا نیست.برای صلح باید هزینه داد. با همان هیجان جواب دادم هزینه یکطرفه کم از حقارت نیست، تف سربالاست، این هزینه نیست که ما بدهیم و آقایان حالش را ببرند. ناخودگاه یاد این صدا افتادم: علامتی که هم اکنون می شنوید، اعلام خطر یا وضعیت قرمز است، و معنی و مفهوم آن این است که حمله هوایی انجام خواهد شد. محل کار خود را ترک و به پناهگاه بروید. سه دقیقه آژیر ممتد. این تصویربه همراه پیام و آژیر که ناگهان از تلویزیون لامپی پخش میشد برای ما پایتخت نشینها ترس بود و مردم مرزی وحشت و شاید برای رزمنده ها تلفیق هر دو اما هیچگاه برای متولدین بعد از مرداد سال 1367 معنا و مفهومی عمیقی ندارد.

 

اوج شنیدن هر روزه این این آژیر در زمستان 66 تا بهار67 بود و مفهوم آن دیگر دیوار صوتی یا راکت نبود بلکه تعداد 190 موشک عراقی از نوع اسکاد-بی(با نام الحسین) با وزن تقریبی 4 تا 6 هزار کیلو گرم و ظریب خطای یک کیلومتربود و سهم تهران 139 موشک و الباقی به شهرهای دیگر اصابت کرد و تلفاتی حدود 2هزار ایرانی را به دنبال داشت.

 

فارغ از600 میلیارد دلار هزینه مالی با دلار 7 تا تک تومانی، 800 هزار شهید، 500 هزار جانباز، 40هزار اسیر، 16هزار کشته غیر نظامی و افرادی بی فرزند، بی پدر و بدون خانواده هم بوده.


ای کسانی که سینه چاک جنگ و شهادتید اگر برای شما اینها فقط عدد است بدانید که برای ما الاحساس و المشاهده هم بوده.

تاریخ نشان داده مردمی در ت نظامدارانشان دیده نشدند و نگاه ابزاری بهشان شده ودائم درحال انتخاب بد و بدترند، بدون تدبیر و امید ناگهان قایق سوراخ کرده اند و دیگر برای هیچ حاج قاسمی، تره هم خورد نکرده اند. به نظر می رسد دوباره تاریخ در ایران درحال تکرار شدن است، شاید این بار قرار است ابتدا با جنگ اقتصادی به روش بن ماری استخوان هایمان را نرم کنند.

 

دروغ بگویید و قتل عام کنید، خداوند خودی ها را تشخیص میدهد نهایتش چند قطره زهر است که یکی می نوشد.

 


احسان محمدی فاضل: با صاحبان استارتاپ هایی که مواجه می شوم که شکست خورده اند اما ادعا می کنند توانایی، مهارت، امکانات ما از خیلی ها بهتر است پس چرا شکست خوردیم؟ و این واقیت را در زندگی روزمه هم می بینم که افراد کم استعدادتر از ما موفق تر هستند. همه ما باید باور کنیم گاهی نیاز است که بشکل راهبردی عقب نشینی کنیم اما برخی با لجبازی خاصی، رنج و مشقت ادامه راه را به توقف کسب و کار ترجیح می دهند. کمال طلب های افراطی به دنبال نتیجه حداکثری هستند و این صفت آنها را به سمت تله های متعددی می کشاند. اینان با اینکه به مسیر بینهایت اعتقاد دارند اما نمی خواهند مشکلات و توانایی های خود را در مواجه با آن بپذیرند و اینجاست که کلید شکست زده می شود.

 

در هر فرهنگ و محیطی که زندگی می کنیم باید بپذیریم که راز موفقیت در همین پستی و بلندی ها است و کسانی که آمادگی رویارویی با این چالش ها دارند باید زمان و انرژی مدیریت شده و یادگیری مهارت فردی و سازمانی را در اولویت کار خود قرار دهند.

 

به تفکر افرادی که بر این باورند که "پاداش هنگفت نصیب برندها می شود چون بازار عاشق برندهاست و برای برنده شدن باید کار حداکثری کرد" احترام می گذارم اما نسل جدید تمایل دارند کارهای خود را به گونه‌ای ساده‌تر انجام دهند به طور مثال علاقمند به استفاده کلمات تکراری در متون هستند، در سخنرانی کلمات کمتری را بیشتر تکرار کنند. 70 سال پیش، جورج کینگزلی زیف، استاد زبان‌شناسی دانشگاه هاروارد با اصل کمترین کوشش، بیان کرد که در شرایطی که می‌توان برای بیان یک مفهوم از یک واژه استفاده کرد، به کارگیری واژگان متعدد برای بیان آن مفهوم در یک مقاله بی‌معنی است. هرچند یکسال پس از ثبت قانون زیف در سن 48 سالگی احتمالا دق کرد و مُرد اما بزرگوار همیشه موفقیت را بین مسیر طولانی دشواری و رسیدن به تعالی می دانست.

 

به نظر میرسد با سرعت لحظه ای تکنولوژی و تولید و انتقال دیتا که امروزه صورت می گیرد زیف از آن دنیا با نگاه عاقل اندر سفیه به ما لبخند می زند.

 


احسان محمدی فاضل: دیشب که پیاده میرفتم سمت خونه پسرک دستفروشی صدایم کرد و گفت آقا بیا برای ولنتاینت کادو بخر. به سمتش رفتم، با خنده بهش گفتم به ولنتاینم چی بدم که خوشحال بشه ؟ با دقت به اجناس نگاه کرد شکلاتی رو انتخاب کرد، انگار که خودش دلش می خواست آن را به ولنتاینش بدهد. ازش خریدم بازش کردم لب جوی که بوی لجنش آدم را خفه می کرد نشستم. بسته شکلات را که باز می کردم صدای نفس عمیقش که از فاصله بو می کشید شنیدم انگار با تمام وجود بوی آن شکلات را میخواست به مشامش برساند.

بهم نگاه کرد و گفت نمی خوای بدی به عشقت؟

گفتم میخوام ببینم چه مزه ای هستش اگه خوب بود یکی دیگه ازت بخرم ببرم براش ولی به شرطی که خودت هم بیای بخوری که خواستی به مشتری دیگه بفروشی ببینی چه مزه ای داره؟

نصفش کردم یه تیکه بهش دادم، چشمانش عجیب خسته و معصوم بود، دستانش از سرما کبود، سوز سرما گونه هایش را به شکل اگزما درآورده بود. میشد از روش یه رمان ترسناک نوشت اصن خودش فهرست شیندلری بود باسه خودش. وقتی به فرزند خودم فکر می کردم  سینه ام از فشار می خواست کنده بشه. توان جایگزینی اونو با خانواده خودم نداشتم. شبها کجا می خوابه ؟ کی بیدار میشه ؟ کی بهش محبت می کنه ؟ اصن مفهومشو می فهمه ؟.


صداش کردم گفتم تو برای ولنتاینت چی خریدی ؟ چشم تو چشم بهم خیره شده بودیم نمی دونستم می خواست بهم فحش بده یا داشت فکر می کرد!
بهش گفتم تا فردا وقت داری فکر کنی چون فردا ولنتاینه!
گفت شاید از همین بدم خوشمزه بود و فوری نصف شکلات که نخورده بود رو گذاشت تو جیبش
خندیدم گفتم یکی دیگه بهم بده.
دوباره شکلات رو باز کردم گفتم نصفشو من میدم به ولنتانم نصفشو تو بده به ولنتاینت

بهم گفت از این دانشجوایی که داری تحقیق می کنی ؟ ما رو از کار بیکار نکنی
خندم گرفته بود بهش گفتم دانشجو هستم ولی از اینا که مشقاشو یکی دیگه می نویسه.
دوتامون خندیدیم و خداخافظی کردم اومدم

داستان اون کودک کار همچنان ادامه دارد.


احسان محمدی فاضل: در این مصاحبه درباره ی روند های کاری و آینده کسب و کارها صحبت کردیم. دانشکده کسب وکار هاس واقع در مرکز نوآوری جهانی، با هدف بررسی نیاز به آموزش به وسیله تفکر جدیدی برای اقتصاد جدید ایجاد شده است. فرهنگ والای این موسسه ، سطح تخصص و دانش دانشکده و درک مناسب اهداف مشتریان به برنامه های این دانشکده اجازه داده تا به ایجاد و شکل گیری کسب وکارها کمک کنند و به شرکت ها برای رشد کمک نمایند.برای آشنایی بیشتر با چگونگی مشتری مداری و رفع نیازهای مشتریان این دانشکده با مدیر آن پروفسور لورا تایسون به گفتگو نشستیم.


ادامه مطلب.


احسان محمدی فاضل: با تغییر سریع ذائقه و نیازهای مصرف کنندگان امروزی، برند های لوکس دنیا چطور می­توانند محصولات خود را زمان بیشتری در مرحله رشد چرخه عمر محصول نگاه دارند؟ در این مقاله بر مشکلات محصولات لوکس تمرکز می کنیم و سوالاتی را درباره چالش های این حوزه مطرح می­کنیم تا برندها برای منعطف تر و متنوع تر شدن این روزهای پر تغییر آمادگی بیشتری داشته باشند.

از سال۱۹۹۰، صنعت برند های لوکس دنیا با توجه به تلاش های استراتژیک  و افزایش تقاضا از بازارهای در حال رشد مخصوصا در چین رشد چشمگیری داشته اند. اما کاهش مصرف کالای چینی، باعث ریسک مخربی در ارزش برندهای لوکس در بازارهای جهانی آنان را در یک چهارراه پرمخاطره قرار داده است.


ادامه مطلب.


احسان محمدی فاضل: فیلم کنستانتین به نوعی قصه روزمره گی های ما هستش بدون اینکه بهش توجه کنیم. هر لحظه ابیلیسک ها به دور ما در حال ورجه ورجه اند و رقصان از رفتارهای ما قهقه می زنند و کیفورند.

در بخشی از فیلم  آنجلا دادسون در نقش افسر پلیس به  کنستانتین میگه: من به شیطان اعتقاد ندارم.

کنستانتین با آرامش همیشگی در جوابش میگه: باید داشته باشی چون اون به تو اعتقاد داره.

در استخر روزگاری که درش دست و پا می زنیم، چیزهایی می شنویم و می بینیم که  از اعتقاد شیطان به ما در برابر اعتقاد ما به خدا حسودیم میشه. او مصداق تمام عیار بندگی و عهد و پیمان است. شیطان به عهدی که با خدای خود بسته وفادار مانده حتی به ثمن آتش و درد اما برخی از ما  آدمیان به پاداش بهشت و بخشش هم عهدشکنی میکنیم.

شیطانک ها اگر کاری انجام می دهند تمیز و کامل به سرانجام می رسانند. چنان ما را فریب می دهند که ما آن کار را مباح و به نفع خود و دیگران برداشت می کنیم. آنها با هم متحد هستند، به فرمان ها دقیق عمل می کنند، حداکثر تلاش خود را برای رسیدن به هدف انجام می دهند، ابلیس را باور دارند، عملگرا هستند، م می کنند و دشمن خود را چنان به تباهی هدایت می کنند که مسیری دیگری در ذهنش نباشد. نمی دانم چه وعده ای به آنها داده اند که اینگونه مصمم تر از ما مشغولند.

در عجبم که خدا با معجره و کلام پیامبران همین وعده ها را هم به ما داده است اما همچنان دل در ره دیگری می سپاریم به قول خیام نیشابوری که  سوزاندن، مثله کردن و پوست کندن  دوره سلجوقیان تجربه کرد، در دوره جنگ های صلیبی بود ولی شاید ندید اما سرود:

می نوش ندانی ز کجا آمده ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت

"می" روزگار را می بینیم و می نوشیم به واجبات و فرعیات موقتی دل می سپاریم ایم اما دوباره فراموش می کنیم این پایان راه نیست و ایستگاه دیگری در راه است.


احسان محمدی فاضل: از صبح خروس خون که نوای خروس جاشو با صدای آلارم  موبایل عوض کرده تا وقتی که  سِت می کنم رو فلایت که  حجم رو تشک ول بدم، با موجودات زیادی هم پیام و  هم کلام  می شم.

از  شاخ های این حوزه  که عمد یا غیرعمد،  علاقه خاصی به فرو بردن طول رفتاریشون به عمق روانم رو دارن  بیشعورا  هستن. وقتی دارن بیشعوری می کنن، شخصا می دونم نه فَرَحی و نه  فَرُخی در استخر منتظرم نیست و مجبورم  موقتا با همان بیشعور لذت ببرم.

این خوبان رو  نه می تونی، بپذیری که و  رهایشان کنی  نه نمیتونی بپذیری که تغییرشان بدی  و  نه میتونی تغییرشان بدی که رهایشان کنی از هر زاویه نگاه کنی خطای دید دارن لامصبا.

به هر شکل تنها درخواستی که دارم ازشون اینه که: بیشعور گرامی، می دانم که گاهی  درمان می‌تواند از خود مرض بدتر باشد، لذا  مراقب قطر رفتاریت باش چون می فهمم که داری، پشت یا جلو  با من #بیشعوری می کنی.  فقط  آگاه باش که در همان لحظات از خود بی خود شده لذت با توام.

هرچی این جمله رو بیشتر میخونم حالم بهتره میشه شاید هم سِر میشم از اینکه فکر می کنم بزرگترین اشتباه زندگی  اینه اگر به بقیه کاری نداشته باشیم، بقیه هم به ما کاری نخواهند داشت اما دقیقا هدفشون ما هستیم.

خوندن کتاب بیشعوری جسارت می خواد چون یهو خودمون رو از اون زاویه میببینم که چطور داریم از سبد مزایاش بهرمند میشیم لذا گاهی سوال به ذهنم میرسه که بیشعوری بهتره یا بذاری باهات بیشعوری کنن؟!


چگونه درآمد ارزی داشته باشیم ؟

کسانی که به‌دنبال انجام فعالیت‌های راه دور هستند باید به ظرفیت‌های بازاری که هر کدام از فعالیت‌ها دارد داشته باشند. در اینجا نمی‌خواهم ریز جزییات یک طرح کسب و کار (بیزینس پلن) را بگویم، اما به عنوان مثال طراحی کردن یک بازی یارانه‌ای با چیزی حدود مثلا ۴۰ تا ۵۰ میلیون کاربر در سطح دنیا در قالب یک کنسرسیوم چندکشوری را درنظر بگیرید.

تعدادی از جوانان ایرانی می توانند یک بازی‌ای را طراحی ‌کنند که جنبه‌ی فکری و استراتژیک دارد و اگر این بازی بتواند حدود ۴۰ تا ۵۰ هزار نفر را در سال اول جذب کند که در مارکت بازی های رایانه ای اصلا هدف دور از دسترسی نیست، و هرکدام از این افراد چیزی در حدود نزدیک به یک یورو در سال را هزینه کنند، در واقع در سال اول یک بیزینس حدود ۵۰ هزار یورو درآمد کسب شده است. این درآمد برای یک شرکت تازه تاسیس در اروپا یا کانادا و یا حتی در خیلی جذاب نیست چون نمی تواند نیازهای نیروی انسانی را تامین کند و هزینه های اولیه را هم پوشش دهد.


ادامه مطلب.


احسان محمدی فاضل: چگونه می توانیم یک کارمند موفق باشیم؟ ویژگی های یک کارمند خوب چیست؟

اگر شما هم به دنبال پیشرفت در مسیر کاری خود هستید و دوست دارید جایگاه شغلی بهتری به دست آورید ما برای شما یک مقاله ی خوب از وب سایت فورچون ترجمه کرده ایم؛ مقاله ای که حاصل یک پژوهش درباره ی ویژگی های یک کارمند نمونه است. امیدواریم شما هم جزء کسانی باشید که به سرعت مسیر پیشرفت شغلی را طی می کنند.


احسان محمدی فاضل: زنگ کلیسا ناگهان به صدا درآمد.کشیش جوانی با چهره معصوم ولی رنگ رو رفته کنار درب کلیسا ایستاده بود و من رهگذر،
لبخند زد من هم پاسخ لبخنش را دادم و آنحا بود که شاید دیواری کوتاه تر از من پیدا نکرد و مرا به دعا دعوت کرد.
گفتم: مسلمانم فادر.

قدمی به طرفم برداشت و دستش را روی شانه ام گذاشت دستش انرژی و آرامش خاصی دشت، بوی عطر شبیه عود و آهن میداد صورتش از سرمای زیر صفر اروپا سرخ شده بود به صورتم خیره شد و گفت پسرم دعا کردن برای خوبی و برای خدا ربطی به دین ندارد. اگر دوست داری بیا داخل برای به زبان خود دعا بخوان. به نقل مولانا: دیدم رخ ترسا را با ما چو گل اشکفته / هم خلوت و هم بی‌گه در دیر صفا رفته

تا به حال کلیسا نرفته بودم و اشتیاق خاصی برای دیدن داخل داشتم یک مراسم محلی و به زبان اسلواک
لبخندی زدم و گفتم: یور رایت، لتز پری فادر. او هم تبسمی کرد و مرا به داخل هدایت کرد
حس عجیبی داشتم مثل گناهی نابخشودنی، به این فکر می کردم که آیا در ایران هم دعوت به دعا همینطور است یا گوش من عادت کرده است! آیا اینان نیز مثال جوانان ایرانی گوششان از حرف های پدرهای پر است که این کشیش در سرما به من گیر داده!
انگار اینجا هم توسل دائمی خاص افراد مسن است!  امان از جوانی. فکر می کنم من هم با این دوره فاصله زیادی ندارم!

از دو درب قلعه شکل قدیمی گذر کردم و وارد فضای اصلی کلیسا شدم. هوا خیلی سنگین بود شاید حس من این بود اضطراب داشتم که نکند دارم گناهی نابخشوده مرتکب می شوم! تو سرم انگار صدای هوم هوم شعله های آتش را حس می کردم و رنگ سرب داغ از جلوی چشمانم می گذشت. به خودم مصلت شدم و به خودم گفتم لامصب تو هرچی معبد هندو و بودایی در جنوب شرق آسیا بوده دیدی و رفتی حالا این که دین دوست و برادر است و با تحکیم بیشتری قدم برداشتم.

سکوت عجیبی در فضای کلیسا بود. مجسمه ها هم بهم خیره شده بوند انگار فهمیده بودند غریبه ام!
تنها بودم با کلی فادر و مادر.کشیش پیری طرفم آمد با خودم گفتم الانس که دیگه باید اعتراف کنم ولی شیشه نوشابه ای همراه نداشت و از فاصله شرعی برایم صلیب کشید منم دستمو گذاشتم رو سینم گفتم مخلصم فادر. بینوا نگاهی کرد و رفت.فکر کنم بعد این حرکت من  فادرک دم درب ورود، تجدید دوره بشه بفرستنش اونجا که اهالی واتیکان نی میندازن!

روی نیمکت چوبی باریک نشستم شبیه نیمکت های مدرسه که جای کتاب جلویم بود. دعا شروع شد با صداهای منظم و قوی چنان دعا میخوانند که من هر کاری کرده نکرده را در دلم اعتراف کردم! بی اختیار یاد سکانس اعتراف مایکل کورلئونه در فیلم پدرخوانده افتادم که به بدترین اعمال خود اعتراف کرد. ولی تاثیر گذار بود.

چندی تحمل کردم، و اینور و اونور نگاه کردم و آرام از جایم بلند شدم که برم پیرزنی با موهای بنفش که به سختی راه میرفت به زبان آلمانی چیزی گفت فکر کنم گفت کجا پسرم؟ گفتم خدایا تورو خدا به دادم برس! نوکرتم کیفیت بالاتر تو دست و بالت نبود! اروپا اومدیمااا!به هر ترفند و زبان بی زبانی بود بهش گفتم من باید برم کمی اخم کرد ولی در چهرش خواندم که : "ماندن این پسر نه برای من نه برای کلیسا و نه حتی برای خودش فایده ندارد!" لذا لبی پیچاند که برو بچه جون حیف که اینجا.و من رفتم!

از درب خانه خدای ترسایان خارج شدم، چنان سوز سرما گونه هایم را مثل شمشیر خراش زد که بی اختیار روی چرخاندم و به راهم ادامه دادم. در مسیر یاد ظالمان دین نمایی افتادم که به اسم دین چه جنایاتی مرتکب شده اند. از جنایت های تاریخی غیر قابل تصور اعراب با پارس ها و همچنین ایرانی ها با دنیا جای تعمق دارد.  20 هزار چشمی که در کرمان درآمد و دستور 8 هزار ی که به کودک و مادرانشان در ملا عام صادر شد. تکرار دردناک و شاید فجیح تر از آن در تفلیس و گرجستان ، ایروان ، نخجوان خفه کردن همزمان 300 زن در دوره عثمانی ، سلاخی های انسان های زنده که از آرنج شروع می شد در جنگ های صلیبی و عبارت "همه آنها را بکشید؛ خداوند خودی ها را تشخیص میدهد!" که توسط فرمانده جنگ های صلیبی گفته شد و تمام مردم شهر قتل عام شدند، زیرا نمی توانستند ارتدکس ها را از کاتولیک ها تمیز دهد!، و این جنایات همچنان به نام روهنگا و داعش و امثالهم ادامه دارد.

دوباره صبح می شود و همه چیز از سر گفته خواهد شد و اینان نیز از یاد خواهند رفت.

احسان محمدی فاضل: حتما تا به حال شنیده اید وقتی  اتفاقی روی می دهد، افرادی داد می زنند:" وای باز هم همانطور که فکر میکردم."! همین! فقط همین یک جمله کافی است تا قطار افکار منفی شروع به حرکت کند. این افراد بدون اینکه بدانند، درب های افکار منفی را برای خود باز می کنند. مطمئنا هیچ کس از چنین شرایطی خوشحال نمی شود. تنها یک اتفاق کوچک کافی است تا  چنین افکار منفی در ذهن ما ایجاد شود. هیچ کس در چنین لحظاتی فکر نمی کند شرایط می-توانست از این بدتر هم باشد و به کار دیگری مشغول شود و یا برای رفع آن مشکل پیش آمده تلاشی کند. برخی به سرعت شروع به اوقات تلخی و یا حتی فحاشی میکنند. اما چگونه می توانیم در دل شرایط سخت و استرسزا، مثبت فکر کنیم.


احسان محمدی فاضل: حتما تا به حال شنیده اید وقتی  اتفاقی روی می دهد، افرادی داد می زنند:" وای باز هم همانطور که فکر میکردم."! همین! فقط همین یک جمله کافی است تا قطار افکار منفی شروع به حرکت کند. این افراد بدون اینکه بدانند، درب های افکار منفی را برای خود باز می کنند. مطمئنا هیچ کس از چنین شرایطی خوشحال نمی شود. تنها یک اتفاق کوچک کافی است تا  چنین افکار منفی در ذهن ما ایجاد شود. هیچ کس در چنین لحظاتی فکر نمی کند شرایط می-توانست از این بدتر هم باشد و به کار دیگری مشغول شود و یا برای رفع آن مشکل پیش آمده تلاشی کند. برخی به سرعت شروع به اوقات تلخی و یا حتی فحاشی میکنند. اما چگونه می توانیم در دل شرایط سخت و استرسزا، مثبت فکر کنیم.

ماری دیل در مجله روانشناسی کارآفرینی در این مورد می گوید: معمولا همیشه درباره خوبی، خوش رفتاری و قدرت افکار منفی صحبت میکنیم. باید گفت مزاح بر اساس اتفاقات روزانه تعریف میشود. به عنوان یک کمدین شاید خنده جزئی از رفتار شما تلقی شود و خوش رفتاری و تفکر مثبت نیز میتواند راز موفقیت در زندگی باشد.

اما نکته اول اینکه باید ابتدا تعریف احساس شوخ طبعی را بدانیم. شوخ طبعی چیست؟ و چرا اهمیت دارد؟ فرهنگ لغات احساس را به عنوان مشارکت یا آگاهی، منطق،یا وجدان تعریف می کند و لغت طبع نیز به معنی وجهی از ذهن؛ حالت روحی؛ یا وضعیت ذهنی که باعث ایده های جذاب می شود تعریف می شود. بنابراین با توجه به این تعریف، شوخ طبعی آگاهی شما از وضعیت ذهنی است که می تواند ذهن شما را به سمت دیگری ببرد. یا اینکه نیاز شما به ایجاد ایده های جذاب که شما را خوشحال کند. اما تلاش ها و مزایای شما که به وسیله آن شوخ طبعی شما ایجاد میشود را مزاح تعریف می کنیم.

خوشمزگی (مزاح) شما بخشی از وجود والای شماست. بخشی از آن که به شما پایداری عاطفی می بخشد، آرامش ذهنی ایجاد میکند و بهترین وضعیت برای شما را ایجاد می نماید. ایجاد عادت به طلب کردن و خواستن چنین حسی، شما را به انسان خوشحال تر با یک دیدگاه بهتر تبدیل می نماید.

بنابراین به جای  اجازه دادن به موقعیت های بدشانسی، شرایط عدم موفقیت و مردم احمق برای کاهش انرژی شما،  احساس مثبت اندیشی خود و وجه خوب موضوع را در نظر بگیرید و از این مسائل بگذرید. با زندگی به همراه این احساس خود، شما قادرید  تغییرات را به راحتی بپذیرید و طرف روشن موقعیت های منفی را نیز ببینید و با گرفتن  تصمیمات آگاهانه از زندگی لذت ببرید.

مهم نیست چند سال دارید و یا چه سمت شغلی  دارید. وقتی بتوانید از دل موقعیت های استرس زا و یا چالشآور، شرایط لذت به وجود آورید، کنترل خود را بازمی یابید. وقتی چنین تغییری ایجاد کنید،مغز شما موقعیت های منفی را در نظر نمی گیرد و شما ناراحت نمی شوید.در واقع، ذهن شما دنده را به سمت خوشحالی عوض می کند!! و اگر ذهن شما به سمت عامل استرس زا برگردد،شما دیگر آنطور که سابق بودید به آن واکنش نشان نمی دهید.چرا؟ چون علاوه بر اینکه به خود قبولانده اید که آن موقعیت خنده دار است، به موازات آن تفکر منفی را نیز از بین برده اید. سیستم عصبی خود را آرام کرده اید و میتوانید به راحتی ذهن خود را مدیریت نموده و آن را به سمت افکار مثبت بچرخانید. این قدرت شما را نشان می دهد.


احسان محمدی فاضل : برابری مفهومی نسبی از توانایی افراد در استفاده از موقعیت ها است و عدم استفاده از آن حس نفرت را بیدار می کند. همه ما حس #نفرت را به گونه ای تجربه کرده ایم. به وجود آمدن حس تنفر در شخص غالبا  از هیجانی شدن شکل می گیرد و در اثر ایجاد استرس بسیار شدید پیش می آید که فرد توانایی پیدا کردن راه حل، رهایی و یا مقابله با آن را ندارد.

روانشناسها حس تنفر در انسانهایی که به لحاظ شخصیتی منفعل،‌ ترسو و درونگرا هستند تعریف می کنند.  در برخی اختلالات روانی مانند جنون جوانی،‌ فرد دچار سوءظن نسبت به اطرافیانش می‌شود که می تواند نفرت و صدمه زدن به آنها را در پی داشته باشد.

در اکثر افراد حس نفرت عدم توازن قدرت در افراد است. یعنی از شما بدشان می آید به دلیل اینکه در اعماق وجودشان می خواهند مثل شما باشند اما نمی توانند. در حالت اولین رفتاری که بروز می دهد غالبا پرخاشگری، توهین و برچسب زدن است تا طرف مقابل در ذهنش کوچک جلوه کند و خودش تواناتر  و با ژن خوب به نظر آید.

زمانی تنفر به اوج میرسد که طرف مقابل به برچسب هایی که به او می خود نمی چسبد و توانایی کنترلش بیشتر است. چیزهایی که افراد دوست دارند بشنوند با چیزهایی که دوست دارند باور کنند فرق دارد. تنفر در این جمله زیبا می توان به خوبی درک کرد: "شیر شکار می کند و شغال بیشترین سود را می برد!". پاسخ به اینکه  ایراد  از شیر است یا شغال؟ و چقدر باید #شیر یا #شغال بود؟ را به خودتان واگذار می کنم.


احسان محمدی فاضل: امروز از کوچه پس کوچه های نمایشگاه کتاب گذر می کردم در این فکر بودم که عجبا، اینجا دین زیر سقف فرهنگ است یا فرهنگ زیر سقف دین و مردمی که در زیرین این سقف ها عجله وار برای دیدن یار بدون نوشیدن قهوه، امضای نویسنده کتاب و سلفی گرفتن، کتابی جهت دکور اتاق و دفتر کار در رفت و آمد بودند. من را هم بدون سرو صدا در یکی ازهمین دسته بندی ها جای دهید، حلالتان باشد

با نورون های مغزم درگیر شدم که این جمعیت و همهمه با سرانه مطالعه ایران جور در نمی آید! نفس عمیقی که علاوه بر اکسیژن حاوی مقادیری آلودگی هوا و بوی نامطبوع جمعیت اطرافم بودم کشیدم و یاد فیلم هنگ اُور افتادم که شب و روزش دو دونیای متفاوت است استرس در حال جان کندنیم از فردا خبر نداریم اما امنیت داریم و جُک میسازیم. مثلا در مرکز نمایشگاه هایش باید در آب باران شنا کرد، در مصلایش باید کتاب خرید و در دانشگاهش باید نماز خواند.از آنجا که چند روزی است که محرمانه نداریم اما محرمانه این دومینوی کج و کُول را در کیفیت کالای ایرانی، کارآفرینی ، فرهنگ ، جامعه دین و غیره. هم قابل مشاهده است با همه شایدوباید ها و احوالاتمان ، فی الحال خودمان از خودمان خوشمان می آید.
   
نکات خوب نمایشگاه اطلاع رسانی و پاسخگویی بود. نکته جالب در غرفه ای هم دیدم فروشنده کتابی را به دو قیمت می فروخت چاپ روی کاغذ ایرانی و خارجی.

نمایشگاه کناب

احسان محمدی فاضل: چندی پیش یکی از مسئولین درباره گردشگری داخلی گفت: «گردشگری جنبه فرصتی کم و جنبه تهدیدی بیشتری دارد» و من در یادداشتی نوشتم که ایشان خستگی را به تن کسانی که در این صنعت مشغول به کارند دوچندان کردند. اگر مروری بر خبرهای صنعت گردشگری کشورهای همسایه داشته باشیم، شاید بهتر باشد از حرفی که زدم عذرخواهی کنم! و خواهش کنم لطفاً گردشگری ایران را در همین مدار صفر درجه نگه‌دارید.

  • قبل از هر نقد، خبرهای زیر را مرور کنیم:
  • یک شرکت معماری در دبی در حال آماده‌سازی مقدمات جاذبه گردشگری برای ساخت آسمان‌خراشی است که از یک سیارک در 50 هزار کیلومتری زمین آویزان باشد.
  • عربستان سعودی اعلام کرد از سال آینده در مسیر کسب درآمد غیرنفتی، ویزای گردشگری صادر می‌کند.
  • منابع آگاه اعلام کردند روسیه بودجه زیادی را برای بازسازی آثار باستانی حلب ازجمله مسجد اموی اختصاص داده است.
  • موزه لوور شهر ابوظبی رسماً افتتاح شد. امارات تنها برای حق استفاده از نام «لوور» مبلغ 400 میلیون یورو به فرانسه پرداخته و مجموع هزینه‌های این پروژه یک و نیم میلیارد یورو اعلام‌شده است.
  • اولین پارک یخی خاورمیانه در مساحتی بالغ‌بر 160 هزار مترمربع با بیش از 5000 تن یخ در شیخ‌نشین دوبی افتتاح شد.

در حاشیه خبرهای خوب گردشگری ایران، اخبار عدم رسیدگی و به بناهای میراث فرهنگی کشور دردآور است. حال که نشانه‌های کمی از زیرساخت و سرمایه‌گذاری‌های داخلی و خارجی مناسب بافرهنگ ایرانی اسلامی در گردشگری ایران نیست حداقل کاری که می‌توان انجام داد حفظ آثار است.

در اخبار می‌خوانیم قلعه فلک‌الأفلاک در معرض خطر ریزش قرار دارد به‌مانند آنچه از بیستون، غار علی‌صدر، باداب سورت، و پرسپولیس . که حالشان بدتر نباشد، بهتر نیست. اینکه پویش‌هایی شکل می‌گیرد و در کنارش کارگاه‌ها و درس گروهی‌هایی برگزار می‌شود خوب است اما یادمان باشد بنا در حال تخریب منتظر کارگاه‌های تکمیلی و سخنران‌های سرشناس نمی‌شود.

روزها و رویدادهای مرتبط با گردشگری می‌آیند و می‌روند بدون اینکه پژوهش‌ها اجرایی شوند تا «گردشگری پایدار برای توسعه» داشته باشیم و همچنان خودمان فی‌الواقع از خودمان خوشمان می‌آید.

از گفتن این جملات پایانی خسته نمی‌شوم و بارها این جملات را تکرار خواهم کرد که حس امید به مدیران خصوصی این حوزه می‌دهد: خدمات رسان‌ها باید بیشتر به کیفیت و کمیت خدمات‌رسانی توجه کنند. بالا بردن کیفیت خدمات به معنی تعداد نیروی انسانی یا تجهیزات پیشرفته روز نیست بلکه مقوله‌هایی همچون آموزش، ظرفیت‌سازی و مدیریت کیفی  باید به هم متصل شوند تا پایداری برای توسعه گردشگری تحقق یابد.

به‌جای آنکه بیشتر بدانیم چه کسانی خالق چه هستند؛ باید ببینیم چه کسانی به خراب کردن آن مشغول‌اند و به فکر مرمت آن باشیم!

منبع: خبرگزاری فارس

احسان محمدی فاضل: کارشناسان افزایش 20 درصدی گردشگری جهان را تا سال  2020 میلادی، تخمین زده اند. صنعت گردشگری علاوه بر توسعه  بازار کسب و کار بومی،  یکی از مهمترین فرآیند جذب ارزهایی با قدرت بیشتر و شناساندن فرهنگ، محصولات بومی،  قابلیت های مردم کشور به جهان است.

گردشگری صنعتی از تولید به مصرف است، در این حوزه نیروی انسانی حرف اول را می زند. اشتغاایی، سرعت گردش پول، بکارگیری تکنولوژی، توانایی های فردی،  کوچکترین قابلیت این صنعت می باشد. مؤسسه پژوهشی و اقتصادسنجی "وارتون"  در تحقیقی جهانی اعلام کرد از هر  ۱۶ نیروی انسانی در دنیا، یک شخص در صنعت گردشگری اشتغال دارد و این صنعت را ستون توسعه ملی کشورها دانسته است.


بیان محاسن و همچنین ریسک های صنعت گردشگری تکرار مکررات است اما اینکه در آستانه روز جهانی گردشگری سال 1396 ایران بعد از مبارکباد مسئولین و اینکه ایران جزء 8 کشور اول دنیا از نظر آثار فرهنگی و تاریخی می باشد و تمجید هایی نیز از چند بخش خصوصی و دولتی نیز صورت می گیرد، فعالان این حوزه سخنانی را از مسئولین می شوند همانند: "گردشگری جنبه فرصتی کم و جنبه تهدیدی بیشتری دارد" که خستگی را به تن کسانی که در این صنعت مشغول به کارند دوچندان می کند.

قبلا در یادداشت های ذکر کرده ام که اگر فرصت این حوزه کم است و تهدیدیش زیاد چرا در سال 2016 میلادی با تهدیدات تروریستی حاضر کشورهایی همچون فرانسه با 83 میلیون توریست، ایالات متحده با 76 میلیون، اسپانیا 75 میلیون، چین 59 میلیون، ایتالیا 52 میلیون، بریتانیا 36 میلیون، آلمان  6/35 میلیون، مکزیک 35 میلیون، تایلند 32 میلیون و کشور همسایه با اتفاقات و کودتای نافرجام تروریستی با 31 میلیون توریست به ترتیب ده کشور اول توریستی جهان هستند ؟ چرا مردم با حس وطن دوستی که در آنها سراغ داریم همچنان سفر با جلیقه ضد گلوله را به سفرهای داخلی ترجیح می دهند؟ چرا تورگردانان به ازای تبلیغات و سرمایه گذاری در تورهای داخلی سیلقه مردم را به سمت کشوری دیگر با امکانات مشابه سوق می دهند؟ چرا کشورهای همسایه ارزش گردشگرهای ما را بیش از خود ما می دانند؟ و سوال های دیگر.  همگی با  جواب این سوال ها تقریبا همه آشناییم! ولی روز جهانی گردشگری بهانه ای شد تا برخی مشکلات مدیران خصوصی این حوزه را بازگو کنیم.

کسب و کاری های انحصاری و سوبسیدی در گردشگری داخلی یکی از علل عمده مشکلات این صنعت است. مثال زیاد است اما فقط در صنعت حمل و نقل گردشگری و مراکز اقامتی که در اختیار تورگردانان وابسته دور یا نزدیک به ارگانی با منابع مالی و انسانی خاص و نا محدود، امکان تخفیف هایی تا 70 درصد و بالاتر را فراهم می کند که قامت بنگاه های خصوصی را خم می کنند. این خدمات رسان ها با استفاده از روابط درون سازمانی امکان دریافت روادید را برای گردشگر ورودی تسهیل می کنند اما بخش خصوصی می بایست از روال قانونی که فساد پذیر هم هست را طی کند.

شاید برای حال ایران بهتر است به جای کار یا سخنی فقط در مفهوم تک تک کلمات،  شعارامسال که "گردشگری پایداربرای توسعه" است مطالعه و تفکر کنیم. از گفتن این جملات پایانی خسته نمی شودم و بارها این جملات را تکرار خواهم کرد که حس امید به مدیران خصوصی این حوزه می دهد:

 خدمات رسان ها باید بیشتر به کیفیت و کمیت خدمات رسانی توجه کنند. بالابردن کیفیت خدمات به معنی تعداد نیروی انسانی یا تجهیزات پیشرفته روز نیست بلکه مقوله هایی همچون آموزش، ظرفیت سازی و مدیریت کیفی  باید به هم متصل شوند تا پایداری برای توسعه گردشگری تحقق یابد.


احسان محمدی فاضل : اسپانیا، اولین تصویر ذهنی که در ما ایجاد می شود ماتادورها و گاوبازی است. اما برای بسیاری از جوانان های این دوره، مادرید است و تیم رئال و دیگر هیچ! اما خوب است بدانیم اسپانیا مواهب دیگری هم دارد. شاید به سبک سالوادوری امروز بلیط برنده شدیم و قسمت شد رفتیم مادرید. رُک بگویم، کلا با گردشگرانی بدون اطلاع از مقصد سفر می کنند مشکل دارم!

همه ما این جمله را شنیدیم که می گن مقصد همان مسیر است. ولی نگفتن درباره همون مسیری داری میری مطلب نخون.

خب! تصور کنیم امروز من  تور مجازی یک روزه به مقصد مادرید با ظرفیت چند هزار نفری تدارک دیده  و قراره یه شب بریم مادرید گشت بزنیم و برگردیم!

مادرید



قبل از سفر باید چند خطی درباره مقصد بخوانیم:


پادشاهی اسپانیا کشوری مستقل و عضو اتحادیه اروپا است. این کشور در جنوب غربی اروپا قرار دارد. اسپانیا با دریای مدیترانه و جبل الطارق، فرانسه، آندورا، خلیج بیسکای، پرتغال و اقیانوس اطلس هم‌مرز است. مرز اسپانیا با پرتغال طولانی‌ترین مرز در اتحادیه اروپا است.

ماگریت، سرزمین احاطه شده از آب، این نامی است که اعراب به این منطقه داده اند و امروزه آن منطقه تبدیل به شهر بزرگی شد که امروزه می شناسیم.

اولین سابقه تاریخی مادرید به سال 865 بازمی گردد، هنگامی که امیر محمد یکم دستور ساخت قلعه‌ای در روستای ماریت را داد. ماریت به معنی "تعداد زیادی آبراه" است و به همین دلیل است که اولین آرم مخصوص ثبت شده شهر حاوی این جملات است :

"من بر روی آب ساخته شده ام
دیوار های من از جنس آتش است
این پرچم من و نشان من است."

مادرید تا سال 1083 به جهان اسلام تعلق داشت، سالی که آلفونس ششم از کاستیا این شهر را به تصرف خود درآورد. هنگام قدم زدن در شهر تعدادی از بقایای این دوره را می توانیم ببینیم.

در خیابان کال مایر، جنب موسسه فرهنگ شناسی ایتالیا، در گذشته مسجد جامع وجود داشته است و احتمالا مثل همه شهرهای مسلمان بازار هم وجود داشته ولی تخریب شده. در محل مسجد سابق، کلیسای سانتا ماریا سربرافراشته که برخی از بقایای آن هنوز هم دیده می شود.

با کمی فاصله همان نزدیکی در تا دلا وگا بخش هایی از دیوار شهر قدیمی که شهر یا ارگ را محصور کرده بود وجود دارد.

اتفاقات وحشتناکی در این مکان مقدس که در حال تماشا هستیم به وقوع پیوسته،  سربازان را مثله کردند، ن را هتک حرمت کردند و کودکانی را سربریدند و پیرمردان و پیرن را به دارآویختند. این محل به هیچ فردی که به آن پناه آورده بود پناه نداد.

زمانی که مسیحیان آن منطقه را تصرف کردند مجسمه حضرت مریم (ع) با شمعی را یافتند که تا آن زمان بیش از 400 سال روشن بود و هیچگاه خاموش نشده بود.


بعد ازصرف ناهار سنتی مادریدی و قبل از رفتن به استادیوم سانتیاگو در منطقه قرون وسطی مادرید به موزه ملی باستان شناسی برویم و مجموعه ای بسیار جالب از اشیاء دوران پادشاهی ویزی گات تولدو تا اواخر قرون وسطی را مشاهده کنید. اتاق های اختصاص داده شده به هنر قرون وسطی و رنسانس در موزه لازارو گالدیانو و موزه پرادو واقعا ارزش بازدید را دارند.

هیچ وقت از رفتن به موزه باستان شناسی یک کشور غافل نشویم. خلاصه تاریخ را بشکل بصری می توانیم ببینیم.

پیشنهاد می کنم از وقت خود استفاده کنیم و تا هوا روشن است مکان های زیر را در شهر ببینیم.

کاخ سلطنتی، که معمار آن از طرح های برنینی در موزه لوور پاریس الهام گرفته، مکانی است که در تور سنتی مادرید باید بازدید شود. نمی توانید عکس گرفتن از مایر پلازا یا نشانگر کیلومتر صفر در پوئرتا دل سل، که از آن جاده های ملی مادرید به جهات مختلف نشات میگیرند را از دست دهید.

نشان یادبود در مقابل ساختمان سابق اداره پست سلطنتی که در حال حاضر شورای شهر منطقه ای مادرید است واقع شده است. این میدان کانون جشن شب سال نو و آتش بازی های معروف در مادرید است. در 31 دسامبر هر سال، مردم مقابل ساعت بزرگی که به میدان سلطه دارد جمع می شوند تا لحظه آخرین تیک تاک نیمه شب را تماشا کنند. "ال اسو یه ال مادرونو" مجسمه ای که یک خرس در حال خوردن از درخت توت فرنگی را به تصویر می کشد و همچنین در آرم مخصوص شهر هم هست نیز در پوئرتا دل سل واقع شده است.

در مسیر پیاده روی خود به سمت پارک ال رتیرو، فواره سیبلس که یکی از نمادهای مادرید است می رویم، و دروازه پوئرتا د آلکالا، طاق نصرتی که یکی از مهم ترین سوژه های عکاسی رئال مادرید است را خواهید دید.

اگر شما هنر دوستید در پایتخت اسپانیا ، موزه پرادو و موزه رینا سوفیه را پیشنهاد می کنم. مکان هایی هستند که هیچ هنرمندی نمی تواند آن را  از دست بدهد. ستاره های موزه پرادو، تابلوی نقاشی ماجای اثر فراسیسکو گویا و تابلوی نقاشی لاس منیناس (ندیمه ها) اثر لاسکوئز هستند در حالی که موزه رینا سوفیه شاهکار پابلو پیکاسو به نام گوئرنیکا را در بر دارد، اثر هنری که میتوان آن را تلفیقی از جنبش آوانگارد توصیف کرد. در این نقاشی منقلب کننده، هنرمند درد و رنج ناشی از بمباران گوئرنیکا در سال 1937 را انتقال می دهد.

غذای اسپانیایی

وقت ناهار فرا رسید یه جای خوب برای صرف ناهار سنتی  در بازار کهنه فروشان ال راسترو و شارژ باتری خود با خوردن یدوی دلپذیر (غذایی شبیه آبگوشت) و یا فقط چند تاپاس و نوشیدنی طراوت بخش از جمله کارهای زیادی است که میتوانید در مادرید انجام دهید. یدوی مادریدی غذای سنتی پایتخت اسپانیا است که از نخود، سبزیجات، گوشت، بیکن و چوریزو (نوعی سوسیس تند اسپانیایی) تهیه می شود.

جذاب ترین بخش برای طرفدارن فوتبال دیدن  استادیوم های سانتیاگو برنابئو و ویسنته کالدرون دو مکانی هستند که تا به حال با صدای فردوسی پور و خیابانی از جعبه جادویی حسش می کردیم ولی الان زمانش فرا رسیده از این استادیوم ها بازدید کنیم در کنار زمین چمن راه بریم و پا به پای رونالدو چند قدمی بدویم!

از خرید کم می گویم چون باید از تولید ملی حمایت کنیم ولی شیک ترین و به روز ترین مغازه ها در محله چوئکا یافت میشوند.

دیگر زمان بازگشت است به پایان سفر نزدیک نشدیم، انتخاب کنید کجا  دوست می خواهید بروید برایمان پیام دهید به همانجا می رویم. سفر به همین راحتی است. اگر کمی مطالعه کنیم چند برابر لذت بخش تر هم می شود. از اینکه با هم بودیم و بزرگترین گروه گردشگری را تشکیل دادیم مچکریم!


احسان محمدی فاضل: : در رتبه بندی جهانی کشورها، دو عامل اهمیت دارند: نیروی انسانی و پول. شاید بهتر است تخصصی بگوییم؛ جمعیت و تولید. تا قرن نوزدهم،این دو عامل به همراه هم رشد میکردند. کشوری که بیشترین جمعیت را داشت، کنترل اقتصاد را نیز در دست داشت. آمریکا به یکباره این تعادل را به هم زد و قدرتمندترین اقتصاد در سال 1890 شد در حالی که یک پنجم جمعیت چین را داشت. اما این  تعادل قدیمی کم کم  خود را بازیابی نموده و باید پرسید : آیا چین اولین اقتصاد دنیا خواهد بود؟

جواب این سوال را "سیمون کاکس" در مجله مشهور "اومیست" این ماه مورد بررسی قرار داده که در متن زیر خواهیم خواند:
بر اساس برخی مقیاس ها، چین هم اکنون نیز اقتصاد اول دنیاست. بر اساس اطلاعات موجود، تولید ناخالص داخلی چین در سال 2014 از آمریکا فراتر رفت و تا سال 2018 نیز حدود یک چهارم از آن بیشتر خواهد بود. این محاسبات ، برآوردهای مالی را به دلار تبدیل خواهد کرد تا دو عدد تولید ناخالص با هم قابل قیاس شوند. چین دوبرابر آمریکا دی اکسید کربن تولید میکند و 50 درصد بیشتر الکتریسیته تولید می کند. حتی اگر چین فاسدترین اقتصاد دنیا باشد، باز هم فاصله زیاد است. اما در بازارهای جهانی ، یوآن پول ملی چین باید با نرخ دلار تبدیل شود که نسبتی حدود 6.6 با دلار دارد که خود عدد بزرگی است.


پس چه زمانی اقتصاد چین از امریکا پیشی خواهد گرفت؟! حدود 6 سال قبل باور رسیدن چین به آمریکا ممکن بود. قبل از آن، تولید ناخالص داخلی چین به سرعت افزایش مییافت. نرخ آن از نرخ دلار بیشتر می شد و نرخ های پایین آن به سرعت نرخهای آمریکایی را کنار میزد. نرخ تولید ناخالص داخلی چین بر حسب دلار تنها در سال 2011 حدود 24 درصد افزایش یافت.


در پایان سال 2011، مجله اومیست، نموداری ارائه کرد که پیش بینی بحران اقتصادی آمریکا را ترسیم کرده بود.در این نمودار پیش فرض هایی برای رشد، تورم و نرخ انتقال انجام شده بود. هیچ کس باور نمیکرد اقتصاد چین بر حسب دلار بتواند 24 درصد رشد داشته باشد. اما به نظر میرسید یوآن بتواند تا پایان سال 3 درصد رشد کند.که یعنی قیمت ها در چین از چیزی در حدود 10 سال گذشته نیز بیشتر شود و رشد GDP نیز از صفر به 7.75 درصد برسد. پیش بینی های آن نمودار نشان میداد تاسال 2018 چین بتواند به امریکا برسد.


آن پیشبینی، درست از آب درنیامد. اگرچه چین رشدی در حدود 7 درصد تا 2011 داشت، یوآن امروزه در برابر دلار بسیار ضعیف است.بنابراین دلار چین هنوز به آمریکا نرسیده است.


به علت تاخیر در روند صعود اقتصادی چین، بازی اقتصادی بین المللی پیچیدگی خاصی به خود گرفته است. تولید ناخالص داخلی چین در نهایت به آمریکا خواهد رسید، اما آیا این کار قبل از رسیدن جمعیت هند به چین انجام خواهد شد؟ شاید چین پس از از دست دادن رتبه جمعیتی خود، تاج و تخت اقتصادی را به دست آورد. برخی تصور می کنند که این اتفاق افتاده است . برخی دیگر با توجه به روش کنترل جمعیتی چین، روند افزایش جمعیت به کندی صورت گیرد.


حتی بر اساس ارقام رسمی ، جمعیت هند به چین بسیار نزدیک است. سازمان ملل بر این باور است که جمعیت چین تا سال 2024 از چین بیشتر خواهد شد. که به چین تنها 6 سال فرصت میدهد تا بتواند در هر دو زمینه جمعیتی و اقتصادی رتبه نخست جهان باشد.

برای نزدیک شدن به آمریکا در زمان مناسب، تولید ناخالص داخلی دلاری چین باید حدود 12 درصد، افزایش بیاید این بدین معنا است که  6 درصد رشد پیدا کند و در زمینه یوآن نیز حدود 5.96 درصد رشد نیاز است و 3 درصد تورم نیز ایجاد خواهد شد. شواهد موجود اقتصادی دنیا، این اتفاق را غیر ممکن نخواهد ساخت.


احسان محمدی فاضل: اگرچه مسائل مالی نباید اولین اولویت زندگی ما باشند، من معتقدم پول نقش بزرگی دارد و ما باید آن را به این صورت در نظر بگیریم. به این چند مثل دقت کنید: پول همه چیز نیست اما با اکسیژن در یک جا قرار دارد(زیگ زگلر)، پول چرک کف دست است(ضرب المثل ایرانی)، پول در جیب تو هستش، احترامت برای دیگران است(ضرب المثل ملل).


پول ابزاری است که با توجه نحوه استفاده، می تواند برای ما شادی و یا نابودی به ارمغان بیاورد. پول بود که و امکان سرمایه­گذاری به وجود آمد، کسب وکارهای خطرپذیر ایجاد شده، کارآفرینی هایی شکل گرفته. در عین حال، دوستی­ هایی که تمام شده و زندگی­هایی نیز خراب شده­اند. بنابراین باید بر قوانینی درباره مسائل مالی تمرکز کنیم. به این صورت پول به عنوان ابزاری برای بهبود زندگی ما و دیگران به نظر می­آید.


مدل کسب پول، ذخیره و خرج آن، به همراه یکدیگر می­توانند تعادل ایجاد کنند. اما باید به خاطر بسپاریم که  پول، گرچه مدعی است تمام مشکلات شما را حل خواهد کرد، اینطور نیست.


در مجله کارآفرین چاپ ایالات متحده مطلبی منتشر کرده که، پول از آن ما نیست و روبه رو شدن با چالش بدهی است که در زیر خواهیم خواند.


آمریکایی­ها، درکنار سایر مردم جهان، بیشترین بدهی را دارند. این ضرب­المثل قدیمی را به یاد داشته باشید که " قرض­کننده، خدمتکار قرض­دهنده است"!

وقتی بدهی داریم، به شخصی  مدیونیم، و به همین خاطر وی کنترل بالایی بر ما خواهد داشت. این راه آزادی مالی نیست!برای داشتن آزادی مالی، 5 اصل را به یاد داشته باشید.


ذهنیت صحیح از پول و بدهی

وقتی بدهی داریم، تنها ذهنیت مخالفت اولیه است. بدهکاری، دشمن زندگی مالی همه است. اول شروع می­کنیم که کمی بدهی ایرادی ندارد، ولی بعد می­بینیم به همه بدهکاریم و مبلغ زیادی  به اشخاص مختلف بدهی داریم. به همین شکل، وقتی پول را ذخیره می­کنیم، از آنچه هست بیشتریش می­پنداریم. ذهنیت درست این است که باید از بدهی خلاص شویم اما در بسیاری از مواقع، ما حاصل محیط و یا شرایط خاص خود هستیم . آیا تا کنون درباره ذهنیت خود نسبت به بدهی فکر کرده­اید؟


نقشه راه برای آینده مالی

بعضی از افراد، حتی نمی­دانند چه­قدر بدهکارند. بعضی نمی­دانند چقدر تراز مالی دارند. شما نمی­توانید بدون توجه به شرایط فعلی خود برای آینده برنامه­ریزی کنید. درست همانطور که برای رسیدن به مکانی، ابتدا باید آدرس آن را دقیق بدانید. اگر برای ذخیره مقدار مشخص پول در ماه برنامه­ریزی کنید می­توانید درک بهتری از شرایط خود داشته باشید. در اطلاع از شرایط مالی فعلی برای شما قدرت تلقی می­شود، اینگونه است که می­توانید برای آینده مالی خود نقشه بریزید.

 

برای مدیریت بدهی کمک بگیرید.

وقتی بیمار می­شوید، به دکتر می­روید.وقتی می­خواهید در ورزشی بهتر شوید، مربی می­گیرید. وقتی بدهکار می­شوید نیز باید به دنبال کمک باشید! شاید برای پرداخت بدهی تنها به یک دوست نیاز داشته باشید. اجازه ندهید غرورتان مانع از درخواست کمک شود. اگر بدهکارید و به کمک نیاز دارید، کمک بگیرید. آینده شما به مدیریت بدهی­تان بستگی دارد.


یاد بگیرید هنگام خرید خود را کنترل کنید

یک دقیقه به مفهوم بدهی فکر کنید.مخصوصا به حالتی که برای خرید چیزی زیربار قرض می­روید، شاید اینطور فکر نکنید، اما در این شرایط باید بگویید:" من پول کافی برای این ندارم، بیشتر از 10 یا 20 درصد اعتبار را نمی­توانم برایش خرج کنم، اما می­خواهم با نرخ سالانه 20% از پولم هزینه کنم. این مسئله به قابلیت کنترل شما بستگی دارد. آیا می­توانید فکر خود را کنترل کنید؟ یا به صورت واضح­تر، آیا آن را کنترل می­کنید؟ آیا مسئول عمل خود هستید؟ آیا ارزش دارد که خود را  بدهکار برای خرید کنید؟

 

برنامه درست کنید.

برای رهایی از بدهی، به برنامه نیاز دارید. چنین برنامه­ای باید ساده، موثر، قابل اجرا و مناسب برای زندگی شما باشد. مدل­هایی برای اینکار وجود دارد، اما هرکس درآمد و هزینه­ی مختص خود را دارد.

نکته کلیدی داشتن برنامه است. همان زمان که برنامه­ای مناسب خود پیدا کنید،می­توانید از آن استفاده نمایید. برنامه شما باید شامل استراتژی جزئی برای هزینه، درآمد، ذخیره، سرمایه ­گذاری و. باشد.


چند مورد مهم دیگر برای رهایی از بدهی:

همه چیزهایی که خرج می­کنید را بنویسید. تقویم، دفترچه، نوت­پد و یا هرچیزی که خودتان با آن راحتی را انتخاب کنید، اما هزینه­هایتان را یادداشت نمایید. این خیلی مهم است، چرا که شما را  نسبت به هزینه­تان آگاه می­کند و سپس می­توانید گزیده­تر خرج کنید.


پول اضافی که می­توانید به بدهی­تان بیفزایید را در هر ماه تعیین کنید و آن را به همه بدهی­تان اعمال نمایید.


آینده مالی شما می­تواند شگفت­انگیز باشد. می­تواند همانی باشد که شما می­خواهید. استقلال مالی چیزی است که می­توانید آن را به ارث بگذارید، اما اینکار شامل تصمیمات سختی در مورد این است که چه چیزی از زندگی می­خواهید. یکی از اصلی­ترین چالش­هایی که باید با آن کنار بیایید، بدهکاری است. اگر بدهی ندارید، خارق­العاده است!، اگر دارید، زندگی شما تمام نشده، می­توانید هرچه می­خواهید داشته باشید، اما فقط در صورتی که تعهد بدهید اولویت­هایتان را تغییر دهید.


هفته نامه امید جوان - پنجم اسفند ماه 1396


احسان محمدی فاضل: بر اساس گزارشCNBC یوبر برای تقدیم شعبه کسب وکار جنوب شرقی آسیا یش به به رقیب سنگاپوری خود گرب است یوبر در مقابل گرب چه در زمان انجام قرارداد و چه پس از آن منصف است .

منبع CNBC چنین ادامه می­دهند که این معامله بخشی از استراتژی اوبر برای کمک به کاهش هزینه ها در ادامه عرضه سهام برنامه ریزی شده است. این شرکت در سال 2017، 4.5 میلیارد از فروش 7.5 میلیاردی اش را از دست داد که یعنی تقاضای زیادی برای خدماتش وجود دارد، اما نیاز به اقدامات خاص ضروری است و باید بر مناطق قوی اش تمرکز کرد.


اما یک نگاه نزدیک تر نشان می­دهد این تصمیم چیزی بزرگتر از تصمیم یک شرکت مبنی بر خروج از بازار چالشی است.

آسیا به طور کلی برای یوبر سخت بوده است، با خدمات منطقه ای که پیوسته با آمریکا در مقابله بوده است. یوبر هم چنان در چین مورد استفاده قرار نمی­گیرد، جایی که مجبور شد  اقداماتش را به شرکت Didi chuxing در سال 2016 واگذار کند. در هند، پلت فرم "تاکسی اولا" 3 درصد از سهم بازار را در کسری از ثانیه از یوبر ید، علی رغم موقعیت مناسب یوبر برای برد در آنجا، اولا هم اکنون با داشتن 15 درصد از بازار رهبر بازار است.

اما نکته اینجاست: دیدی، اولا و گرب همگی سرمایه های زیادی را از SoftBank ژاپن دارند. ماه گذشته، این بانک سرمایه گذاری 1.25 میلیاردی در یوبر انجام داد و بزرگترین سرمایه دار این شرکت کند. بر اساس این روابط، کوارتز اخیرا سافت بانک را پادشاه این عرصه خوانده است.

معامله اوبر با گِرَب می­تواند سافت بانک را به رهبر جریان رقابتی برای خدمات نقل و انتقال  یا به زبان دیگر، تقسیم  عرصه های آن به مناطق کوچک ترتبدیل کند. یکی از اعضا هیئت مدیره اوبر پس از معامله با سافت بانک، تاکید می­کند که اوبر باید بر آمریکا و اروپا متمرکز باشد. همچنین این شرکت هنوز می­تواند در امریکای لاتین و خاورمیانه قوی باقی بماند.

تا این لحظه معامله جنوب شرق آسیا ممکن است به حفظ تعادل اوبر به طور کلی کمک کند، همچنین نمایش دهنده  تنظیم  اهداف جدید است. همانطور که در کتاب یکی از نویسندگان نشریه فورچون آمده است، یوبر به یکباره در حل فروش شعب جهانی است. اکنون، در مواجهه با موانع قانونی و رقابتی در ده ها بازار، و با رهنمون شدن به مسیری هموار بر اساس نظریات سرمایه­گذاران، ممکن است مجبور شود روش های جدیدی را به کار گیرد.

 


احسان محمدی فاضل: چند سالی است نمایشگاه های پراکنده و کوچک در مراکز علمی و فرهنگی برگزار می شد اما خلاقیتی که امسال به خرج داده شد همان یک قدم  بزرگتر  است.

نمایشگاه کار 1397 با هدف  آشنایی با کسب وکارها و دسترسی به فرصت های شغلی با حضور شرکت هایی امروز آغاز به کار کرد که  افراد جویای کار اجازه ورود از درب نگهبانی آنها را هم نداشتند. حالا  می توانند چهره به چهره با عوامل  نیروی انسانی شرکت ها آنها مذاکره کنند، توانایی های خود را به آنها نشان دهند و رزق خود را کسب کنند.

شرکت ها  از این فرصت استفاده می کنند نیاز های خود را حتی روی در و دیوار غرفه خیلی ساده می نویسند و افراد را ارزیابی می کنند.

ما برنامه نویس اندروید می خواهیم
حسابدار نبود!
راننده باهوش
صندوق دار
و

شاید بعد از چند ماه تلخی حوادث طبیعی و ی در کشورمان این اتفاق می تواند لبخند را در آخرین روزهای سال به روی چهره های جوانان جویای کار دید.

امروز در نمایشگاه قدم می زدم با اینکه روز اولش بود، هیجان، انرژی، امید، لبخند با چاشنی استرس  کاملا مشهود بود و البته بخش غیر خصوصی مثل همیشه خسته

بخش های خصوصی هیجان فوق العاده ای داشتند. نیاز خود را با صدای بلند مطرح می کردند. این نشان دهنده این است که نیاز  برای هر دو طرف هست، ولی محیط مناسب برای ارائه نبوده. اغلب به دنبال آشنا یا رانت برای پیدا کردن شغل هستند ولی به نظر می رسد "نمایشگاه کار"  امسال تابو  "آشنا بازی" را   خنجی مثبت  و حلال می اندازد.

این حرکت کار هر کسانی که خدا قوت می گوییم. دلسرد حرف و حدیث ها و حسودان نشوید و لطفا جوگیر هم نشوید.

امیدواریم در سال های آینده قدم به قدم، شرکت های کوچک و متوسط بیشتری را ببینیم.

۳ الی ۵ اسفندماه ⏰ 9:30 _17:30

محل دائمی نمایشگاه های شهرداری تهران(بوستان گفتگو)





احسان محمدی فاضل: از دیدگاه برخی علمای کارآفرینی همگی ما به اشکال مختلف در زندگی روزمره کارآفرین هستیم. فرصت ها مانند انرژی های آزاد وجود دارند و این افراد هستند که می بایست آن ها را تشخیص دهند. در برخی تعاریف آمده که فرد کارآفرین نباید اشتباه کند اما عده ای دیگر کج روی را در ذات انسان و تحت تاثیر عوامل محیطی می دانند.


اگر نگاهی به به بازار سرمایه در در اواخر سال 2017، بیندازید این حس به شما دست می دهد که کسب وکار که اشتباه نمی­کند. به طور مثال 500S&P، تنها 20 درصد در این سال رشد داشته و آمار مشابهی در بازارهای سرمایه اروپا و آسیا به ثبت رسیده است. نشریه بین المللی موفقیت در این ماه خیلی کوتاه و اثربخش به چند اشتباه رایج  و باورنکردنی کارآفرینانه که ممکن است حتی کسب وکار کوچک شما را نیز نابود کند مورد بررسی قرارداده که با هم خواهیم خواند:

کارآفرین بدون مهارت قاتل است.

هیچ­کس نباید بدون دانستن اینکه چه می­کند، وارد کسب وکاری شود. در سال 90 میلادی مارک برتون تمام سرمایه و ارث خانوادگی خود را در طی تجارت روزانه به دلیل عدم مهارت کافی از دست داد و حتی 12 نفررا به قتل رساند. تعجب نکنید عدم مهارت در کسب و کاری که شروع کرده بود او را به این جنون رساند.

به جای تعیین استراتژی، هدف تعیین می­کنید.

می­دانم چه فکر می­کنید. وقتی استراتژی داریم، نباید نگران باشیم. اما حقیقت این است که خیلی از استراتژی­های کسب وکار ، اصلا استراتژی نیستند و بویی از آن نبرده اند. مثلا وقتی می­خواهید کسب وکار خود را از آمریکا به اروپا گسترش دهید، این یک استراتژی نیست، بلکه هدف شماست.هیچ مسیر یا نقشه­راهی به شما برای اینکار پیشنهاد نمی­کند.

به یاد داشته­ باشید، استراتژی فقط به شما چیزی که در نهایت می­خواهید را نمی­دهد، بلکه راه رسیدن به آن را نیز مشخص می­کند.

بیماری تحقیق نکردن

ممکن است شما هم مانند "تیم فریس" اطلاعات مورد نیاز خود را از طریق اعتماد به دیگران کسب کنید، در مقیاس کوچک، ممکن است، اما من همیشه توصیه می­کنم خودتان جست وجو کنید. در کسب وکار خود اگر صرفاً کپی کنید، این شما هستید که برای موفقیت یا شکست به آنها وابسته اید. سرنوشت خودتان را با تحقیقات خودتان جلو ببرید.

غریزه خودتان را نادیده می­گیرید

در مواقع بسیاری، غریزه جلوی اشتباه مرا گرفته است. من غریزه را ناخودآگاه خود می­دانم. غریزه شامل دانشی است که به اعماق مغز فرو می­رود. گاهی اوقات تفکر عمیق می­تواند ما را به سمت خطای تصمیم گیری سوق دهد، چرا که ما خود را نادیده می­گیریم. از غریزه تان پیروی کنید و اگر دیدید چیزی در کسب وکارتان درست نیست، تغییری ایجاد کنید.

 شما به عنوان یک راهبر باید از کارتیمی غفلت نکنید کنید ودر کارکنان خود احساس امنیت ایجاد کنید از آموزش، ظرفیت سازی افراد زیر دست نترسیم که نکند، روزی همین کارمندان پست مرا اشغال کنند.  ذات رهبری موقتی است ولی عملکرد چه خوب و چه ضعیف همیشه در اذهان تاریخ جاودان خواهد ماند. یادمان نرود موفقیت اعتیاد آور و مُسری است.

 
هفته نامه امید جوان - 14 بهمن 1396

احسان محمدی فاضل : امروز قبرهایی رو دیدم که روز و ماه و سال تولدم به تاریخ 2500 ساله روی آنها حک شده بود. برق از مردمک چشمم پرید، روزی که مادرم از درد انتظار آمد من به خود خنج میزد و پدرم نگران از حال هردومان لرزش پا گرفته بود، عده ای در چند فرسخی مویه کنان بر شانه های او تلقین می خواندند. آن روز برای من و او شروع یک راه بود.چه زود دیر می شود، کاش اولش بود.نمیدانم برای من یا برای او.اما اول او از آنچه که در آینه می بینم بر من نزدیکتر است. حال و هویم ماه و پلنگ است. قهوه تلخ طلب دارد و بوی جنگل و چوب


احسان محمدی فاضل : رسانه ها قلم زندند لوییس فیگو برای حضور در ویژه برنامه نود، صدهزار یورو (حدود ۵۰۰ میلیون تومان) دریافت کرده است؟! متاسفانه شاهد متلک هایی مانند مهمون‌های ۵۰۰میلیونی هم نمی‌تونن مخاطب روبه تلویزیون برگردونن و . هجمه ای در فضای مجازی و رسانه های خبر ساز ایجاد کرد. اما خوب است بدانیم صد هزار یورو چه دردی از ما دوا کرده ما دوباره جامعه ها دردیدیم و چرا مخاطب به تلویزیون بر نمی گرده:

- چه زود یادمان می رود چه شب هایی جوانان ایران پشت درب ورزشگاه خوابیدند، دعاها و نذرهای میلیونی برای این صعود شد، چه صحنه هایی رو  سانسور طور تکراری دیدیم.  ایران به عنوان سرگروه خود به #جام_جهانی صعود کرده اگر قرار نبود در کنار پرتغال و اسپانیا بازی کنیم قطعا روبه روی دیگر بزرگان #فوتبال دنیا قرار می گرفتیم که حتی حاضر به بازی دوستانه با ما نیستند. ایران جایی پایی گذارده که ایتالیا در آرزویش ماند.

- عادل فردوسی پور در ویژه برنامه 90 برای پخش قرعه کشی جام جهانی، آبروی خود در گرو برنامه ملی گذاشت. عادل می توانست در خانه روی مبل لم دهد، قهوه بنوشد یا مثل دیگران به روسیه برود حالش را ببرد اما ریسک اجرای برنامه ای بدون سلبریتی ها و لژیونرهای داخلی که در روسیه از نزدیک لذت دیدن را می بردند را به جان خرید و جلوی دوربینی رفت که چند ده میلیون نفر آن را زنده می دیدند و احتمال زیاد داشت اصل برنامه پخش نشود و چند صد هزار دلاری که برای حق پخش آن از جیب بیت المال خرج شده  با چند سانت لباس ماریا کوماندنایا  به باد پاییزی سپرده شود.

- چرا ما ایرانی ها اینقدر عجول شده ایم؟  زود هیجانی می شویم وقتی می شنویم صد هزار یورو خرج فیگو شده رگ گردن می دریم اما فکر نمی کنیم که در دنیایی که دیگر کاکا برادر نیست، ماریا کوماندنایا بالاتنه لباسش را سانتی چند با ایرانی ها حساب کرده که توئیت می کند: ایران، آر یو هپی ناو؟ در قیاس قیمت و متراژ  کت شلوار فیگو ارزانتر برایمان تمام شده!

- لطفا جریمه های نزدیک به یک میلیاردی ایران  که از دست گلِ تماشاگرنماها و کتک کاری بازیکنان تیم ملی و .، در راه جام جهانی  را در رسانه های معتبر منتشر شده را بخوانیم و به صورتحساب لویس فیگو و ماریا کوماندنایا اضافه و در گوشه ای یادداشت کنیم تا صورتحساب های دیگر بعد از جام جهانی متعاقبا تقدیم حضور می گردد.

احسان محمدی فاضل :  همیشه فرودگاه رو دوست داشتم نه بخاطر قهوه اش. شغلم انتظاره مسافره.  #فرودگاه دروازه یه دنیای دیگس.آفرینش با همه المان ها و احساسات رو میشه دید حس کرد.


 شادی نفرت، دلتنگی، عشق، شهوت، خستگی، انرژی ، فرار  و قرار ، آرامش، استرس، ترس، زنده و مرده . همه درکنار هم جمع اند و  بدون اینکه بهم توجه کنند.

جوانی با خوشحالی و امید داره میره، مادرش نگران و دلتنگ بهش نگاه میکنه.
تورلیدری که نگرانه، مسافرش مسیر اشتباه نره .
مهماندارایی که از خلبان ها بیشتر قیافه میگیرن . 
مسافری خسته  از راه میرسه، همسرش با عشق در سالن منتظرشه.
زندانی که با دستبند به کشور منتقل شده،
سربازی که داره میره.
جسدی که در انتظار ترخیصه.
خلافکاری که ترس در حال فراره
صدای قشنگ متصدی اطلاعات پرواز که اصن نمیشه فهمید چی میگه(پروازززز شمارررره تناتنتانتلللفغیغهمهمین نشست)
پلیس اداره مهاجرتی که نقش نگهبان بهشت و جهنم رو داره . 
پلیسی که حواسش به همه جا هست .

تمامشون در یک فضای کوچیک زیر یک سقف کنار همدیگه در حال جنب و جوشند.  اما، تصور اینکه در همون نقطه جغرافیایی که ایستادیم و بوی قهوه گرون و سوخته رو که چند برابر قیمت خریدی حس میکنی تا 50 هزار پایی بالاسرت آدم هایی معلق هستند

بله! لعنتی  قهوه های فرودگاه اکثر اوقات سوخته اس و طعم کاغذ لیوان رو میده.
.


احسان محمدی فاضل : تو سرمای هوا همیشه قهوه خوب تلخ از مبدا تا مقصد آدمو جلا میده اما گاهی این حس مدت زمان کوتاهی دوام میاره و به طعم بد تلخ مبدل میشه وقتی با کوله بران شهری که سنشون به سختی به دو رقم میرسه رو به رو میشی که تا کمر در سطل زباله خم شده و نمی دونم دنبال کدوم بخش از طلای کثیف میگرده که من با لباس مرتب و تمیز اونو انداختم داخل سطل. نمی تونم تشخیص بدم که دست و صورتش از سرما سیاه شده یا از کثیفی. سرش رو از سطل میاره بیرون و به گونی که چند برابر وزنشه نگاه میکنه که #سگ ولگردی داره بهش ور میره . تیر خلاص وقتی تو چشم و ذهنم خورد که خندید و نمیدونم از سطل چی درآود و براندازش کرد و یه گاز زد و بقیشو آورد جلوی دهن سگ ولگرد. #پایتخت حکومت #اسلامی ام آرزوسترفیق کاش فوت و فن نگاه را بهم یاد نمیدادی. کاش مرا در انزوای مجازی ام با نگاه به قهوه ها رها میکردی .خودت چه میکشی


https://www.instagram.com/p/BcFMfJPAMDK/


احسان محمدی فاضل : پنجشبه صبح هوا ناجوانمردانه سرد بود، دستام هنوز به سرما عادت نکرده بود و داشت از سردی قانقاریا میگرفت و در هفت تیر منتظر تاکسی بودم که یه تاکسی زرد قناری اومد با هیجان گفتم بلوار کشاورز؟ چش و چاری اومد که انگار گفتم سانفرانسیسکو

چند قدم جلوتر یه خانوم ایستاده بود که معلوم بود بعد از مستحبات شب عملیات زیرسازیه میک آپ شروع کرده بود با لحن دوبلورهای حرفه ای صدا و سیمای ج اا گفت بلوار کشاورز؟

راننده چنان زد رو ترمز نگران شدم کمربند ایمنی نبسته باشه و از شیشه اتومبیل پرت شه کف میدون ولی با صدای رسایی گفت بفر مااااا آبجیییی چند روزه دارم فکر میکنم چه خوبه آدم آبجیشو یهو ببینه و از سرما خوردگی نجاتش بده و دوم اینکه مگه از میدون هفت تیر تا بلوار کشاورز چندتا بلوار کشاورز داریم؟ #نه_به_خشونت_علیه_مردان

https://instagram.com/p/BcB3E5cAJ90/


احسان محمدی فاضل: واژه ها میتواند# خطرناکتر از هر سلاح جنگی باشد. گلنگدن آن مغز به اصطلاح خلاق، فشنگش آوا و ماشه آن زبان است. هدف دیگر سیبلِ مقابل نیست، ذهن های مقابل است.

واژه ها صدای چکاچک ندارند بلکه بی صدا رها میشوند و هیچگاه خطا نمیرود . هدف را  از پای در نمیآوردند بلکه  هوشیار و آماده عکس العمل ش میکند.

فاجعه زمانی پدیدار میشود که این گلوله ها به فرهنگ، دین، اعتقادات  و باورهای جامعه برخود کند و حاج قاسم هایی از جنس خود واژه ها برای مهار آن نیاز  دارد.

داعشی ها می آیند و میروند قصه های واقعی چه بی‌رحمانه و بی وفا یادمان میرود.

یادمان میرود، سربریدن کودکان یا پوست کندن زنده زنده مردان در مقابل خانواده های خود، به اسارت گرفتن دختران و زن های بی گناه و به آنان، سوزاندن زنده زنده افراد و ذبح دسته جمعی صدها جوان.  شاید فقط در میان واژه ها دوباره جستجوی شوند.

خش خش قلم های واژه نگار سر به دارانی را به زیر لحد کشانیده  که از خاک روی آن هیچ گندمی نخواهد رویید.

بفهمیم و بفهمانیم که امنیت اتفاقی نیست حتی اگر آن قلم ظریفی باشد که واژه های فرجام ما را بر برجام ما می نویسد.


احسان محمدی فاضل: دیگر دوبشکم خدا رحمتش را جاری می کند یا در بسته ای در این جهان گذاشته که برداریم حال بعضی دسترسی بهتری دارند یا توانایی بیشتری از آن برداشت می کنند و برای خود و مردم بهینه استفاده می کنند و برخی نه بر خود می خواهد نه دیگری.

حالِ این روزهای ایران اینگونه است، دیگر غیرمستقیم نه بلکه در چشمان زل میزنند و می گویند اگر می خواهید بهتر زندگی کنیدبروید همانجاهایی که بهتر زندگی می کنند. غبطه می خورم به مردمی که حکمرانانشان حتی برای تظاهر، مهاجرین را، مردم خود می خوانند و با آنان همدردی می کنند. مگر عوام از حکومتشان چه می خواهند جز
کمی رفاه عمومی.


مطمئنا حمکرانان آنها هم به از اینان نیستند و بهتر از عوام زندگی می کنند، اختلاس می کنند، حق و ناحق می کنند، بگیر و ببند دارند، مزدور به قلمرو دیگری می فرستند، آنها هم سردارانی دارند. اما این را می فهمند که مگر مردم چقدر عمر می کنند و آرامش و کمی رفاه و جام زهر تداوم حکومتشان را بیشتر می کند.

انگار فروغ هم هم حال ما بوده. پیش رویم چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر، آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام منزلگه اندوه و درد و بد گمانی،
کاش چون پاییز بودم


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

ناسوت|Nasoot دانلود آهنگ جدید تازه های پزشکی Timothy اخبار تهران علم و هنر دندانپزشکی بازاریابی و روش های گسترش فروش آموزش زبان انگلیسی پایه 11 هنرستان محمد مهدی عیدی اردلی