احسان محمدی فاضل :  همیشه فرودگاه رو دوست داشتم نه بخاطر قهوه اش. شغلم انتظاره مسافره.  #فرودگاه دروازه یه دنیای دیگس.آفرینش با همه المان ها و احساسات رو میشه دید حس کرد.


 شادی نفرت، دلتنگی، عشق، شهوت، خستگی، انرژی ، فرار  و قرار ، آرامش، استرس، ترس، زنده و مرده . همه درکنار هم جمع اند و  بدون اینکه بهم توجه کنند.

جوانی با خوشحالی و امید داره میره، مادرش نگران و دلتنگ بهش نگاه میکنه.
تورلیدری که نگرانه، مسافرش مسیر اشتباه نره .
مهماندارایی که از خلبان ها بیشتر قیافه میگیرن . 
مسافری خسته  از راه میرسه، همسرش با عشق در سالن منتظرشه.
زندانی که با دستبند به کشور منتقل شده،
سربازی که داره میره.
جسدی که در انتظار ترخیصه.
خلافکاری که ترس در حال فراره
صدای قشنگ متصدی اطلاعات پرواز که اصن نمیشه فهمید چی میگه(پروازززز شمارررره تناتنتانتلللفغیغهمهمین نشست)
پلیس اداره مهاجرتی که نقش نگهبان بهشت و جهنم رو داره . 
پلیسی که حواسش به همه جا هست .

تمامشون در یک فضای کوچیک زیر یک سقف کنار همدیگه در حال جنب و جوشند.  اما، تصور اینکه در همون نقطه جغرافیایی که ایستادیم و بوی قهوه گرون و سوخته رو که چند برابر قیمت خریدی حس میکنی تا 50 هزار پایی بالاسرت آدم هایی معلق هستند

بله! لعنتی  قهوه های فرودگاه اکثر اوقات سوخته اس و طعم کاغذ لیوان رو میده.
.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بازیگران کامپیوتر ، الکترونیک ، وب بلاگی برای سن فایل ساعت شنی picture.romantic Ashley املاک رومشکان